Tag Archives: فارسي

سعید جزی از زندان آزاد شد

محمد مصطفایی

سعید جزی محکوم به مرگی که در سن شانزده سالگی مرتکب قتل مرحوم مرتضی جان زمین شده بود با رضایت اولیاء دم از مرگ رهایی یافت و پس از گذراندن بیش از پنج سال حبس امروز ( سه شنبه ۸/۵/۱۳۸۷) از زندان رجایی شهر کرج آزاد شد ایشان آزادی خود را مدیون گذشت اولیاء دم و فعالیتهای فعالین حقوق بشر می باشند و اینجانب شخصا و به وکالت از سعید جزی از تمام کسانی که در راه نجات وی کوشش نمودند صمیمانه سپاسگذارم . در آخر این رویه را ناعادلانه می دانم که نوجوانی که در سنین کودکی و هنگامی که فاقد رشد عقلانی بوده و نسبت به اعمال خود اراده ای ندارد مرتکب عملی می شود که مجازات مرگ گریبانش را می گیرد با گذشت اولیاءدم از زندان آزاد می شود و دیگران که در همین وضعیت قرار دارند با عدم گذشت اولیاءدم حلق آویز می شوند و شایسته نیست نوجوانی که بدون قصد قتل مرتکب جرم شده را با قصد و نیت قبلی اعدام کنیم. امیدوارم روزی برسد که با حذف مجازات مرگ از قوانینمان دیگر دغدغه اعدام را نداشته باشیم.

گفتگوی دويچه وله با محمد مصطفایی وکیل دادگستری

مصاحبه‌‌گر: مهیندخت مصباح

دويچه وله : ایران پس از چین، دومین مقام جهانی را در اجرای مجازات اعدام دارد. در میان ۳۵۵ مورد اعدام سال گذشته در ایران، شماری نوجوان زیر ۱۸ سال نیز دیده می‌شوند. قرار است روز یکشنبه ۶ مرداد نیز سی نفردیگر به دار آویخته شوند. آیا با از میان بردن مجرم، ریشه‌های جرم نیز از میان برداشته می‌شوند؟

محمد مصطفایی، وکیل پرونده متهمان و مجرمان نوجوان، در گفت‌وگو با دویچه‌وله، ضمن اعلام نجات سعید جزی از خطر اعدام، به تنگناهای حقوقی موجود در قوه قضاییه اشاره می‌کند و از بی‌ثمر بودن مجازات اعدام در مواجهه با جرایم رو به رشد می‌گوید.
 دویچه وله: سوال اول در باره افزایش شمار اعدام‌ها در ایران است. به نظر شما دستگاه قضایی چه سودی از محاکمه‌های سریع و محو مجرم می‌برد؟
 محمد مصطفایی: به نظر من لازم است قوه قضاییه در درجه اول ارزیابی کند که آیا با اعدام‌های مضاعف در حال انجام، جلوی جرایم گرفته شده؟ آیا
اعدام  از وقوع جرم در کشور ما یشگیری کرده؟  ما می‌بینیم هر روز بر تعداد قتل‌ها و جرایم افزوده می‌شود. تعداد کسانی که در کار قاچاق و بزهکاری‌های مختلف هستند، رو به افزایش است. به نظر من این اعدام‌ها سودی برای جامعه ندارند و به ضرر قوه قضاییه هستند. با این اعدام‌ها چهره ایران بسیار خشن جلوه‌گر می‌شود. باید ریشه‌های وقوع جرم را پیدا کرد. این‌که ناگهان اعلام کنند که ۳۰ نفر قرارست اعدام شوند و نوعی وحشت در میان مردم ایجاد کنند، این باعث تسکین درد و کاهش جرایم در کشور ما نمی‌شود.
اشاره کردید به اعلام اعدام سی نفر. اطلاع دارید که جرایم این عده چه بوده؟
آنگونه که من خبردار شده‌ام، اینها افراد خاصی هستند و عنوان اشرار را به آنها داده‌اند. تاریخ اعدام این سی نفرهم به روال عادی نیست. معمولا چهارشنبه آخر هر ماه، دادسرای جنایی تهران اعدام‌ها را اجرا می‌کند، اما اینها قرارست روز یکشنبه اعدام شوند. اینها کسانی هستند که یا در دادگاه‌های انقلاب محاکمه شده‌اند یا در دادگاه‌های ویژه جرایم خاص.
سازمان‌های حقوق بشری ایران و عربستان را به نقض آشکار حقوق کودکان و اعدام‌ آنها متهم کرده‌اند. آیا شما بیلانی از نوجوانان در انتظار اعدام در ایران دارید؟
امسال یکنفر به نام آقای حسن‌زاده در سنندج در سن ۱۶ سال و یازده ماهگی اعدام شد. اخیرا هم شنیده‌ام که دو سه نفر زیر هجده سال اعدام شده‌اند اما من اطلاع دقیقی از نام و اتهام‌ آنها ندارم و به صورت رسمی این خبرها اعلام نشده‌اند.  کسانی که در حال حاضر در انتظار اعدام هستند، بهنام زارع، بهنود شجاعی، سعید جزی و محمد فدایی هستند. در مورد سعید جزی توانستیم رضایت خانواده مقتول را بگیریم و احیانا ایشان به زودی آزاد می‌شود. در مورد سه نفر بقیه، آقای شاهرودی رییس قوه قضاییه، اذن اعدام داده‌اند و اگر اولیای دم رضایت ندهند، اینها به زودی اعدام خواهند شد.
چگونه توانستید رضایت خانواده مقتول را برای نجات سعید جزی بگیرید؟
از چند ماه پیش، افراد خیر و گروه‌های مختلف به منزل خانواده مقتول می‌رفتند و آنها بالاخره رضایت دادند. مراسمی در روستایی در شهرستان ایلام برگزار شد به نام
“خون‌بس”.  در آنجا چند نفر از معتمدین سخنرانی کردند و در نهایت اولیای دم اعلام کردند که از اعدام سعید جزی گذشت می‌کنند. امروز صبح هم به دفترخانه اسناد رسمی رفته‌اند و به صورت کتبی و رسمی، گذشت خود را ثبت کردند. فکر کنم اگر مانعی نباشد، تا چند روز دیگر سعید جزی از زندان آزاد بشود.
از اصطلاح “خون‌بس” استفاده کردید. آیا خون‌بها و دیه هم پرداخت شد؟
خانواده موکل من مقداری پرداخت کردند ولی ما نمی‌خواهیم این مبلغ جایی اعلام شود.
منظور این بود که برای جلب رضایت خانواده‌ها، حتما نباید دیه هم پرداخت شود؟
بستگی دارد به این‌که خانواده مقتول دیه‌ای را قبول بکنند یا خیر. طبق قانون، اولیای دم می‌توانند دیه کمتر یا بیشتری تقاضا کنند و این یک توافق میان دو خانواده است. من توصیه می‌کنم که اولیای دم، هنگام درخواست دیه، موقعیت خانواده قاتل را در نظر بگیرند. در پرونده سعید جزی، خانواده مقتول، انسان‌های بسیار شریف و باگذشتی بودند. آن مبلغی را که موکل من اعلام کرده بود، دریافت کرده و رضایت دادند. فکر کنم این خانواده به دلیل گذشت و بزرگواری‌شان، حتی اگر پولی دریافت نمی‌کردند، باز هم رضایت می‌دادند.
الان در خبرها هست که ۸ زن و ۱ مرد در انتظار اجرای حکم سنگسار هستند. این احکام کجا صادر می‌شوند؟  ظاهرا در تهران و شهرهای بزرگ، از حکم سنگسار ابا دارند…
چنین نیست. محاکم در مورد صدور احکام سنگسار هیچ ابایی ندارند. تنها در اجرا است که قوه قضاییه با مشکل مواجه است. هر سنگساری که انجام می‌شود، اعتراض‌‌های بین‌المللی را در پی دارد.  گرچه چند سال قبل آقای شاهرودی اعلام کردند که سنگسار متوقف شده اما در حال حاضر احکام سنگسار صادر می‌شوند و ترس وکلای محکومین سنگسار و فعالان حقوق بشراینست که با وجود این دستور، این حکم‌ها همانند مورد جعفر کیانی اجرا شوند. 
برای جلوگیری از اجرای احکام صادر شده چه می‌‌توانید بکنید؟
وکلا می‌کوشند ایرادهای پرونده‌ها را به مسئولان اعلام کنند.  تلاش دیگر آنها اینست که از مسئولان عفو متهمان را درخواست کنند. رییس قوه قضاییه با پیشنهاد به رهبری می‌تواند عفو متهم را خواستار شود. بزرگترین خواسته این وکلا اما اینست که اساسا مجازات خشن سنگسار را از قوانین موجود حذف کنند.

محاكمه نوجوان 16 ساله : رضا پاداشي

محمد مصطفایی
 
امروز( يكشنبه 6/5/1387 ) جلسه رسيدگي به اتهام رضا پاداشي كه در سن 16 سالگي مرتكب جرم قتل مرحوم رحمان درخشان شده بودبا حضور پنج قاضي شعبه 74 دادگاه كيفري استان تهران تشكيل شد.
در ابتداي جلسه آقاي دلداري نماينده محترم دادستان از كيفر خواست دفاع كرده و بيان داشتند: متهم حاضر در دادگاه، رضا پاداشي فرزند نوري كه در حين ارتكاب جرم شانزده ساله و فاقد محكوميت كيفري و اهل و ساكن كرج بوده است متهم    مي باشد به مباشرت در قتل عمدي مرحوم رحمان درخشان فرزند بالااغلان بوسيله چاقو، كه محتويات پرونده حكايت دارد كه اين فتل در تاريخ 20/12/1382 حوالي ساعت 9 شب در محدوده كلانتري 15 ملارد كرج واقع شده متهم انگيزه خود را از درگيري و ايجاد جرح با چاقو جر و بحث قبلي با مقتول و نوشتن چند مورد توهين اعلام كرده است

پزشكي قانوني علت مرگ را پارگي كبد به دنبال اصابت جسم تيز و برنده اعلام نموده است پرونده در شعبه 71 منتهي به قصاص نفس متهم گرديده و

شعبه 27 ديوانعالي كشور با توجه به سن متهم موضوع را در صلاحيت دادگاه اطفال دانسته، پرونده به شعبه 1186 دادگاه اطفال ارسال و مجددآ اين شعبه مبادرت به صدور قرار عدم صلاحيت به اعتبار صلاحيت دادگاه كيفري استان با توجه به راي وحدت رويه صادره در آن زمان نموده است و شعبه 71 بدون تشكيل جلسه با نظر اكثريت قضات مبادرت به صدور حكم قصاص نموده است و بعد از قطعيت و در جلسه اجراي حكم و در زمان ارسال پرونده براي استيذان از سوي رياست محترم قوه قضاييه و حوزه نظارت قضايي ويژه قوه قضاييه پرونده را واجد ايراد شكلي دانسته و براي اعاده دادرسي به اين شعبه ارسال مي نمايد. علي ايحال دادسرا بر اعتقاد سابق خود كه منتهي به راي قصاص متهم شده بود باقي است و متهم حاضر را مستند به مواد مذكور در كيفرخواست وفق در خواست اولياء دم مستحق مجازات مي داند.
سپس آقاي علي اصغر علي آبادي وكيل محترم اولياء دم در جايگاه قرار گرفته و اظهار مي دارد به دلالت كيفر خواست صادره، آقاي رضا پاداشي متهم به قتل حاضر به دفعات متعدد به ايراد ضربه چاقو به مقتول مرحوم رحمان درخشان اقرار نموده است گزارش پزشگي قانوني مويد اين موضوع است و با وصف اقارير صريح و مواجهات متعدد وقوع قتل از ناحيه نامبرده محرز و مسلم است با عنايت به موازين قانوني موجود تقاضاي صدور حكم به محكوميت نامبرده به اتهام قتل عمدي را دارم.
رضا پاداشي متولد مرداد ماه 1366 در جايگاه حاضر شده و اظهار مي دارد: من تقريبآ دو ماه قبل از وقوع قتل دچار مشكل روحي شدم درس مي خواندم همان موقع نتوانستم مدرسه بروم من با مرحوم رحمان درخشان تقريبآ ده سال بود كه رفيق بوديم من حتي با مرحوم بيشتر از خويشاوندانم رابطه داشتم من پيش هيچ كس نمي رفتم حواسم نبود كي صبح مي شود مرحوم خوبي من را مي خواست من چند بار با وي جر و بحث كردم زمستان سال 1382 رفته بودم خانه يكي از بستگانم ساعت 8:30 بود كه مرحوم با صياد پسر عمويم نشسته بودند، من داشتم بر مي گشتم ايشان من را مي بينند نيت مرحوم خير بود او اول آمد و يقه من را گرفت هل داد و به من گفت مگر نگفتم برو خانه خودتان هيچ كس آن طرف نبود من چون چند روز بود كه به خانه نمي رفتم چاقو به همراه داشتم من ترسيدم فكر نمي كردم كه او بخواهد من را نصيحت كند و حتي چند ضربه به من زد من چاقو را برداشتم، نمي دانم چه شد كه چاقو به وي اصابت كرد و سه قدم رفت عقب من دنبالش دويدم نزديك خانه شد من فكر كردم به خانه مي رود سر يك سه راهي صياد را ديدم به وي چيزي نگفتم فردا عمويم  زنگ زد گفت اين اتفاق افتاده مرحوم از راه ديگري رفته بود و زمين افتاده بود من نمي خواستم بزنم قصد مرحوم خير بود من اختلاف اساسي با مرحوم نداشتم قتل را قبول دارم چاقوي من خورد ولي عمدي در كار نبود فقط مي خواستم بترسانم.
 پس از اظهارات رضا پاداشي صياد تنها گواه و شاهد حاضر در صحنه درگيري در جايگاه قرار گرفت و گفت مقتول در شب حادثه به سمت رضا رفت و چند مشت به اوزد من نديدم كه رضا ضربه اي را به مقتول بزند فقط ديدم مقتول فرار كرد چون تاريك بود نديدم.
اينجانب در دفاع از موكلم ضمن تسليت به اولياء دم مرحوم رحمان درخشان كه انسانهاي بسيار متدين و شريفي هستند از خداوند منان آرامش روح مرحوم را    مسآ لت نموده، اظهار داشتم كه رحمان دوست و رفيق نزديك موكل بود و مرحوم بارها او را مورد لطف خود قرار داده بود موكل مدتها، دچار تعارض رفتاري و خلفي شده بود و نمي توانست به درستي درا مور جاري خود تصميم عاقلانه اي بگيرد او در زمان ارتكاب جرم تنها شانزده سال داشته و طبق نظريه پزشكي قانوني علائمي از اختلال خلفي از نوع افسردگي و عدم كنترل تكانه برخوردار بود، او همانطور كه در اظهاراتش بيان نمود نه انگيزه ارتكاب قتل مرحوم را داشت و نه قصد و نيت مجرمانه را در خود احساس مي كرد وي ناخود آگاهاه وارد ماجرايي شد كه در نهايت ميله هاي زندان را همدم خود ديد او نه تنها قصد قتل را نداشته بلكه عملي را مرتكب شد عمدا نبوده است و با توجه به اينكه بند ب ماده206 قانون مجازات اسلامي مقرر نموده كه هر كس عمدآ عملي را انجام دهد كه نوعآ كشنده باشد هر چند قصد قتل را نداشته باشد قتل عمد است استدعا دارم مقرر فرماييد در صورت نياز با توجه به اوضاع و احوال قضيه موضوع به كمسيون پزشكي قانوني ارجاع گردد و از طرفي در اين جلسه به منع صدور حكم به مجازات مرگ طبق ماده 37 كنوانسيون حقوق كودك اشاره نمودم.
در نهايت قضات شعبه با اعلام تنفس وارد شور شدند و در با ادامه جلسه رياست محترم شعبه  اولياء محترم دم را به صلح و سازش و گذشت دعوت نمودند و با توافق اصحاب دعوي جلسه رسيدگي به دو ماه ديگر موكول شود تا با مذاكرات دو خانواده موضوع حل و فصل گردد.
از اينكه قضات محترم شعبه 74 دادگاه كيفري استان اين فرصت را به موكلم اعطا نمودند تا بتوان رضايت اولياء دم را جلب نمود صميمانه سپاسگذارم هر چند موكلم مستحق اعدام نيست اميدوارم اولياء دم مرحوم در جلسه آتي با احساس آرامش و اعلام گذشت حضور يابند.                    

سعید جزی از مرگ نجات یافت


روز پنج شنبه به اتفاق آقای سید محمد مجابی مشاور شورای اسلامی شهر تهران و آقای محسن افشاری سردبیر روزنامه فرهنگ آشتی و همسر گرامیشان به یکی از روستاهای شهر ایلام رفتیم تا در مراسم خون بست مرحوم مرتضی جان زمین که در هشتم خرداد ماه سال ۱۳۸۲ توسط نوجوان شانزده ساله ای به نام سعید جزی به قتل رسیده بود شرکت کنیم مراسم بسیار خوب و ارزشمندی بود مردمان نیک و با سرشتی را دیدیم که خصیصه اصلی آنها گذشت بود پدر و مادر مرتضی در این مراسم به صورت رسمی گذشت خود را اعلام کردند.

 به هر حال در آینده ای نزدیک سعید جزی که قرار بود ماه گذشته اعدام شود آزاد خواهد شد

ايسنا 

محمد مصطفايي در گفت‌وگو با خبرنگار حقوقي ايسنا در اين باره گفت: پنج‌شنبه در مراسم خون‌بس با حضور دبير انجمن ايلامي‌هاي مقيم مركز، رييس شوراي حل اختلاف منطقه‌ي لموار، مشاور شوراي شهر تهران و بسياري از افراد خير اين شهرستان اولياي دم “مرتضي” گذشت و رضايت خود را نسبت به سعيد جزي اعلام كردند.

وي گفت: براي كسب رضايت از اولياي دم يك ماه فرصت به موكلم داده شده بود كه در اين مدت تلاش‌هايي به عمل آمد و طي مراسم خون‌بس در ايلام از اولياي دم جلب رضايت شد.

مصطفايي با تشكر از اولياي دم و كساني كه در اين كار خير كمك كردند تاكيد كرد: فرهنگ خون‌بس سبب شد جوان 21 ساله‌اي مجددا به زندگي برگردد و بتواند گذشته‌ي خودش را جبران كند.

ماجرای پرونده سعید را با کلیک این قسمت بخوانید

فرصتي ديگر براي <بهنود شجاعي> و <محمد فدايي>

اعتماد ملي:

‌ رئيس قوه قضاييه صبح روز گذشته حكم اعدام <بهنود شجاعي> و <محمد فدايي> را متوقف كرد، بدين ترتيب با دستور بالا‌ترين مقام قوه قضاييه اين دو نفر فرصت يافتند تا با كمك وكلا‌ي پرونده رضايت اولياي دم را جلب كنند. ‌<محمد فدايي> پسري كه از 17 سالگي به اتهام قتل عمد در زندان به سر مي‌برد و پيش از اين به خاطر قلا‌بي بودن وكلا‌ي مدافعش در جلسه محاكمه امكان دفاع از خودش را از دست داده بود، نامش در ليست اعدامي‌هاي روز چهارشنبه قرار گرفته بود كه صبح روز گذشته با دستور آيت‌الله شاهرودي اين حكم براي سومين بار متوقف شد. ‌

<محمد فدايي> متهم است كه در اول ارديبهشت‌ماه سال 83 در جريان يك نزاع دسته‌جمعي مقابل يك باشگاه بيليارد جواني 21 ساله به نام <سعيد> را با ضربه‌هاي چاقو به قتل رسانده بود. ‌ محمد پيش از اين درباره نحوه رسيدگي به پرونده‌اش گفته بود: <من ابتدا به قتل اعتراف نكردم چون اصلا‌ از موضوع خبر نداشتم اما يكي از دوستانم عليه من شهادت داد و مرا قاتل خواند سپس به خاطر فشارهايي كه در اداره آگاهي تحمل مي‌كردم، توضيحاتي دادم اما هيچكدام از حرف‌هايم به معني پذيرفتن اتهام قتل نبود. از طرفي هيچ شاهدي نديده كه من سعيد را با چاقو زده باشم. به هر حال پرونده به دادگاه رفت و پدرم برايم دو وكيل گرفت. آن دو وكيل هيچ دفاعي از من نكردند و به همين خاطر هم به قصاص محكوم شدم و بعدا معلوم شد وكلا‌ي مدافعم قلا‌بي بوده‌اند.> ‌ از سوي ديگر حكم قصاص <بهنود شجاعي> هم كه قرار بود صبح چهارشنبه اجرا شود از سوي رئيس قوه قضاييه براي يك ماه به تعويق افتاده است.

<بهنود> هم در حادثه‌اي ديگر كه روز 27 مرداد سال 84 رخ داد، با شخصي به نام <احسان> 19 ساله درگير شد و در اين درگيري با شيشه نوشابه احسان را مجروح و به قتل رسانده است. ‌ محمد اوليايي فرد وكيل پرونده <بهنود شجاعي> درباره توقف حكم اعدام موكلش به اعتماد ملي گفت: در آغازين ساعات روز سه‌شنبه دوم مردادماه حكم اعدام <بهنود شجاعي> كه از افراد زير 18 سال است به دستور رئيس قوه قضاييه متوقف شد و به يك ماه بعد موكول شد. وي افزود: هر چند انتظار بيشتري از مسوولا‌ن داشتيم اما از زمان توقف حكم بايد با اهتمام بيشتري رضايت اولياي دم را جلب كنيم. از سوي ديگر عبدالصمد خرمشاهي وكيل مدافع <محمد فدايي> نيز درباره توقف حكم اعدام موكلش به اعتماد ملي گفت: حكم اعدام <محمد> فعلا‌ و بدون در نظر گرفتن زمان به تعويق افتاده است. در اين ميان از آنجا كه با اعاده دادرسي موافقت شده است بنابراين پرونده براي بررسي فرستاده شده است. وي اظهار اميدواري كرد تا در اعاده دادرسي <محمد> كه در سن 17 سالگي مرتكب قتل شده است از قصاص تبرئه شود

حکم قصاص علي مهين ترابي نقض شد

روزنامه اعتماد

رئيس قوه قضائيه حکم قصاص پسر نوجواني را که متهم است در نزاع دسته جمعي مقابل دبيرستان محل تحصيلش مرتکب قتل شده، نقض کرد. علي مهين ترابي که متهم است در 16سالگي همکلاسي خود به نام مزدک را با ضربه چاقو به قتل رسانده از سال 81 در زندان به سر مي برد.

علي 14 بهمن ماه سال 81 بلافاصله پس از مرگ مزدک توسط پليس دستگير شد و در اعترافاتش گفت؛ من مسوول انتظامات مدرسه بودم و به اتفاق يکي از دوستانم به نام عزت با هم حفظ نظم حياط مدرسه را برعهده داشتيم. مزدک چند بار دير به مدرسه آمده بود و بر سر اين موضوع با عزت درگيري داشت. روز حادثه هم عزت دوباره با مزدک به خاطر دير آمدنش مشاجره کرد، من جلو رفتم که ببينم چه شده، مزدک فکر کرد قصد دارم از عزت هواداري کنم، وقتي درگيري تمام شد مزدک مرا به دعوا پس از زنگ آخر تهديد کرد. وي ادامه داد؛ زنگ آخر که به صدا درآمد، بچه ها براي خروج جلوي در رفتند. عزت به من چاقويي داد و گفت اين چاقو را در جيبت بگذار چون احتمالاً مزدک به من حمله مي کند و نمي خواهم با او درگير شوم. همين اتفاق هم افتاد. وقتي من و عزت به سمت در خروجي رفتيم مزدک و دوستانش جلوي ما را گرفتند و درگيري شروع شد. ازدحام بچه ها زياد بود، من نمي خواستم به کسي آسيبي برسانم به همين خاطر هم عقب عقب رفتم، مزدک به من حمله کرد و من براي اينکه او را بترسانم خيلي سريع چاقو را از جيبم بيرون آوردم و باز از وي فاصله گرفتم. اما موج جمعيت مزدک را به سمت من هل داد و مزدک روي من پرت شد و هر دو روي زمين افتاديم و چاقو در بدنش فرو رفت در حالي که من هيچ قصدي نداشتم که او را بکشم.

اعترافات علي مورد قبول ماموران و دادگاه قرار نگرفت و شعبه 33 دادگاه عمومي کرج علي را به قصاص محکوم کرد. هرچند مادر مزدک در همان روزهاي اول اعلام گذشت کرد، اما با اصرار پدر مقتول علي که 16 سال داشت به قصاص محکوم شد. با اعتراض متهم، پرونده به ديوان عالي کشور فرستاده شد و حکم صادره در ديوان نيز مورد تاييد قرار گرفت و اين بار پرونده براي استيذان به دفتر رئيس قوه قضائيه ارجاع شد. زماني که پرونده نزد رئيس قوه قضائيه بود، محمد مصطفايي وکيل مدافع علي با ارسال لايحه يي به دفتر آيت الله هاشمي شاهرودي ايرادات پرونده را  متذکر شد. در اين لايحه آمده بود؛ پزشکي قانوني اعلام کرده جراحت 8 سانتيمتر پايين تر از سينه مقتول و عمق آن تقريباً  2 سانتيمتر بوده و به صورت مستقيم نيز وارد نشده است. اين نظريه ادعاي علي را مبني بر اينکه موج دانش آموزان مزدک را به روي او انداخته، تاييد مي کند. همچنين تحقيق از شاهدان درست نبوده چرا که ناظم وقت مدرسه که شاهد ماجرا بوده ادعاي علي را تاييد کرده و گفته است؛ «همه بچه ها يکدفعه روي زمين افتادند و وقتي بلند شدند مزدک چاقو خورده بود.»

متاسفانه شاهداني که دادگاه به گفته هاي آنها استناد کرده خود از متهمان پرونده بوده اند که مطابق قانون نمي توان به گفته هاي اين شاهدان استناد کرد. رئيس قوه قضائيه پس از بررسي دقيق پرونده، ايرادات وارده را پذيرفت و حکم قصاص علي مهين ترابي را نقض و دستور ارسال پرونده را به دادگستري استان تهران صادر کرد. هم اکنون پرونده علي که يک بار ديگر فرصت اثبات بي گناهي به او داده شده به دادگستري کل استان تهران ارسال شده تا پس از طي مراحل قانوني، شعبه هم عرض رسيدگي دوباره به آن را آغاز کند.

آيت الله هاشمي شاهرودي روز دوشنبه حکم قصاص دو نوجوان ديگر به نام هاي محمد فدايي و بهنود شجاعي را نيز که به جرم قتل در آستانه قصاص قرار داشتند، متوقف کرده بود.

محمد فدايي و بهنود شجاعي در فهرست اعداميان سحرگاه چهارشنبه

اعتماد
 

دو پسر نوجوان که يک ماه پيش حکم قصاص آنها از سوي رئيس قوه قضائيه متوقف شده بود، يک بار ديگر در ليست اعداميان قرار گرفتند. به گزارش خبرنگار ما محمد فدايي و بهنود شجاعي دو پسر جواني که متهم هستند در 17سالگي و در دو نزاع جداگانه مرتکب قتل شده اند در حالي در فهرست اعداميان سحرگاه چهارشنبه قرار گرفته اند که تاکنون دو بار پاي چوبه دار رفته اند اما هر بار به دستور رئيس قوه قضائيه حکم اعدام آنها متوقف شد تا اين دو تلاش خود را براي جلب رضايت اولياي دم از سر بگيرند. عبدالصمد خرمشاهي وکيل مدافع محمد فدايي روز گذشته به خبرنگار ما گفت؛ متاسفانه قرار است محمد روز چهارشنبه اعدام شود، اين در حالي است که وکلاي محمد در جلسه محاکمه قلابي بودند و مدارک محکمي در اين خصوص وجود دارد و وکلاي قلابي در دادگاه محکوم شدند. در لايحه يي که به اتفاق وکيل ديگر محمد نوشتيم و به دفتر رئيس قوه قضائيه فرستاديم اين ايراد را گوشزد کرديم که درخواست ما براي ادعاي دادرسي پذيرفته و پرونده براي نقض حکم به شعبه 27 ديوان عالي کشور فرستاده شد و هم اکنون پرونده در حال رسيدگي است اما چون نامه يي به اجراي احکام ارسال نشده است، مسوولان شعبه اجراي احکام قصد دارند حکم را اجرا کنند. در چنين شرايطي سوال اينجاست که اگر محمد اعدام و سپس حکم ديوان عالي کشور به نفع او صادر شود، چطور مي توان وي را به زندگي بازگرداند. خرمشاهي افزود؛ قضات شعبه 27 ديوان ارسال نامه يي به اجراي احکام را که نشان دهد پرونده در اين شعبه در حال رسيدگي است، غيرقانوني مي دانند، در حالي که پيش از اين زماني که شعبه تشخيص ديوان وجود داشت اين اتفاق مي افتاد. محمد فدايي متهم به قتل آن هم در 17 سالگي است و بايد در اين گونه پرونده ها دقت بسياري انجام شود. وي در ادامه گفت؛ با توجه به شرايط به وجود آمده تقاضاي توقف اجراي حکم از سوي رئيس قوه قضائيه را نيز مطرح کرديم که اميدوارم اين درخواست پذيرفته شود چون جان انسان ها قابل بازگشت نيست. به جز محمد فدايي، بهنود شجاعي نيز در ليست اعداميان اين هفته قرار دارد و اولياي دم پرونده وي تاکنون حاضر به اعلام رضايت نشده اند. در همين حال خانواده بهنود درخواست کرده اند براي جلب رضايت فرصت بيشتري به آنها داده شود چرا که جلب رضايت از خانواده يي داغدار در زمان کوتاه امکان پذير نيست. شنيده شده شش نفر قرار است سحرگاه روز چهارشنبه در زندان اوين اعدام شوند که به جز بهنود و محمد جواني به نام عليرضا نيز در اين ليست قرار دارد. عليرضا چند سال پيش صاحبکار خود را به قتل رسانده و مدعي شده بود او را در حال تعرض به همسرش ديده بود. هنوز مقامات دادسراي جنايي تهران خبر اعدام هاي قريب الوقوع را تاييد نکرده اند. 

مادر محمد فدايي با ارسال نامه يي به رئيس قوه قضائيه خواستار توقف اجراي حکم تا زمان رسيدگي پرونده وي در ديوان عالي کشور شد.

در نامه يي که مادر محمد نوشته، آمده است؛ اکنون که قرار است پسرم را به جرم قتل قصاص کنند از تنها کسي که مي توانم کمک بخواهم رئيس قوه قضائيه است چرا که فقط او مي تواند فرصتي دوباره براي زندگي به محمد که زمان دستگيري 17ساله بود، بدهد. اکنون فرزندم در حالي در آستانه اعدام قرار دارد که آيت الله هاشمي شاهرودي دستور داد پرونده محمد بار ديگر اعاده دادرسي شود و در ديوان عالي کشور مورد بررسي قرار گيرد، اما هنوز تحقيقات در ديوان به نتيجه نرسيده و اگر حکم اجرا و سپس بي گناهي محمد ثابت شود چگونه مي توان جان او را دوباره برگرداند.مادر محمد در ادامه از رئيس قوه قضائيه تقاضا کرد همچون ماه گذشته يک بار ديگر دستور توقف اجراي حکم را صادر کند تا محمد مهلتي دوباره براي بازگشت به زندگي به دست آورد.محمد فدايي جواني است که در 17سالگي به اتهام قتل پسري به نام سعيد مقابل يک باشگاه بيليارد دستگير و به قصاص محکوم شد اما دوبار اجراي حکمش به تعويق افتاد . مادر اين متهم در حالي خطاب به رييس قوه قضاييه نامه نوشته که هنوز هيچ مقام رسمي خبر اعدام قريب الوقوع او را تاييد نکرده است.

حکم اعدام بعد از 18 سال بلاتکليفي

آسيه اميني -  روز

دختري 9 ساله از يکي از روستاهاي اطراف فومن، بهخاطر فقر خانواده و نيز به دليل ريشه داشتن اين تفکر که پسران خانواده مي توانند همراه پدر کار کنند اما دختران اگر در خانه بمانند، نان خوري اضافه اند، فرستاده مي شود به شهر رشت و در خانه مردي نسبتا جوان که با همسر و دو فرزندش زندگي مي کند، تا به عنوان کلفت ( خدمتکار) به کار بپردازد.

آنچه بعدها – چهار سال پس از آن- به سر اين دختر مي آيد و سرنوشت او را چنان رقم مي زند که از 13 سالگي تا 31 سالگي يعني 18 سال!- را بلاتکليف در زندان بگذراند و اين روزها پس از طي شدن اين همه سال دوباره مثل روز نخست حکم اعدام بگيرد، بدون دانستن شرايط اجتماعي و اقتصادي روزگار وي و بدون شناختن طبقات اجتماعي يک نسل گذشته کشور ما و بدون شناخت دقيق از ويژگي هاي اين طبقات ما را خيلي زود به بن بستي مي اندازد که همواره اين عدم شناخت از شرايط اجتماعي و صرفا تمسک جستن به قانون – که با پيش فرض عدم انعطاف پذير بودن- از همان آغاز تکليف را تعيين مي کند؛ اعتراف اوليه مبنا قرار مي گيرد و حکم بر اساس آن تا خط پاخر يک حرف را تکرار مي کند: “اعتراف کرده اي به قتل، پس اعدام مي شوي!”

همه آنهايي که نسلي قبل تر را از نظر نظام طبقاتي تجربه کرده اند مي دانند که مساله نظام طبقاتي تا همين دو دهه گذشته در کشور ما بسيار پر رنگ و تاثير گذار بر روابط اجتماعي بود. نويسنده اين مطلب به عنوان کسي که دستکم بخش عمده اي از کودکي اش در اين نظام طبقاتي گذشته است، اين داستان و پشت پرده آن را خوب مي شناسد. بنابراين به گمانم در بازخواني پرونده صغري نجف پور شناخت شرايط اجتماعي و اقتصادي خانواده هايي که به طور معمول در خانه هايشان خدمتکار يا خدمتکاراني حضور داشتند، ممکن است نتيجه اي متفاوت از حکم فعلي صغري پيش چشممان بگشايد.

بسياري از خانواده هايي که در تا همين يکي دو دهه پيش به اصطلاح دستشان به دهنشان مي رسيد – لازم هم نبود که حتما توان مالي بسيار بالايي داشته باشند – بر سياق گذشته اي که روابط طبقاتي در جامعه بر اساس خان و خان زادگي و رعايا تعيين مي شد، همچنان در خانه هايشان از حضور نوکرها و کلفتها براي رتق و فتق امور استفاده مي جستند. اين رسم يا نظم اجتماعي تا سالياني پس از انقلاب نيز برجا بود و اگر چه همچون گذشته ديگر خان و خان زاده اي بر جا نمانده بود و برجا نمانده، اما برخي از خانواده ها بويژه در مناطق شمالي ايران – حتا هنوز هم- در خانه يکي دو کلفت داشته و دارند که بر اساس نوع فعاليتشان، نوع جنسيتشان انتخاب مي شد. بر اين اساس معممولا خدمتکارهاي خانگي دختراني بودند از خانواده هاي پر جمعيت روستايي و بسياري از آنها از مناطق ييلاقي شمال به خدمتکاري

فرستاده مي شدند.

و همه کساني که آن دوره را به ياد دارند، نيز به خاطر مي آورند که دختري که در خانه ارباب خود (که معمولا او را آقا خطاب مي کرد) به عنوان کلفت مشغول به کار مي شد، همواره چنان فرودست و گوش به فرمان بايد مي بود که به محض کوچکترين نارضايتي از سوي کارفرما يا همان “آقا” يا “خانم”، نرمترين تنبيه، بازگرداندن وي به نزد خانواده بود تا از سوي پدر و ساير اعضاي خانواده به عنوان دختري سرکش و نا فرمان، تنبيه شود. بسياري از دختران اين تبار، تنبيه بدني و مجازات تن را ترجيح مي دادند به اينکه دوباره به دامان فقر و پر خشونت خانواده برگردند و باز سرايي ديگر و خانواده اي ديگر که معلوم نبود بهتر از قبل باشد..

کلفت خانواده به جز گفتن “چشم” يا سکوت، اظهار نظر ديگري نمي دانست. کلفتها و نوکرها معمولا حق درس خواندن و با سواد شدن نداشتند و در مورد دختران معمولا حق الزحمه آنها به پدر خانواده پرداخت مي شد. در واقع دختران هم در خدمت خانواده هاي خود بودند زيرا خرجي رسان آنان محسوب مي شدند و هم کارگر خانه هاي مردم بودند.

دختران و زنان شمالي چه از طبقه خوانين و چه رعايا، کم نشنيده اند داستان تکراري تجاوز و استفاده جنسي از دخترکاني را که براي کار به خدمت گرفته مي شدند. من که از همان حوالي ام مي دانم که چه امر معمولي بوده است آن روزگار، شنيدن داستانهايي که شايد با آب و تابي بيش از واقع از سرگذشت دختران کشتزارهاي برنج، بوته هاي چاي، کمرگاه دشتها و مراتع شمال و نيز پستوي خانه ها و انبارهاي بزرگ اربابي، روايت مي کردند. نام اين دختران البته هرگز جايي به عنوان شاکي برده و شنيده نشد و همه اين روايتها تنها قصه هاي زمزمه واري بوده است که شايد سرگذشت بسياري را تغيير داده است.

صغري نيز از همين دسته بوده است. صغري نجف پور دختري بود که در 9 سالگي در خانه زن و مردي رشتي به کلفتي پذيرفته شد. وقتي او به عنوان کارگر در آن خانه مشغول به کار شد، تنها پنج سال از فرزند کوچک آن خانه يعني امير بزرگتر بود و تقريبا همبازي او محسوب مي شد.

امير در هشت سالگي بر اثر ضربه اي که به سر وي وارد شد، به قتل رسيد و جسد کوچکش در چاه خانه که در سنگي بزرگي داشت انداخته شد. تعفن ناشي از جسد، بالاخره جويندگان پسر گمشده را بر سر چاه کشاند و اولين مظنون، غريبه کوچک آن خانه يعني صغراي 13 ساله بود.

باز به تجربه هاي شخصي ام بر مي گردم. در خانه ما نيز در همان حوالي شمال، مانند بسياري از خانه هاي ديگر در حياط منزل چاه حفر شده بود. چاهي عميق با در سنگي بزرگ. من که 18 سال در آن خانه زندگي کردم هرگز به ياد ندارم توانسته باشم به تنهايي ان در سنگي بزرگ را بلند و جابجا کنم.

باري، صغرا متهم شد به قتل پسرک خانه و انگيزه قتل بعدها توسط ولي امير، حسادت عنوان شد. نمي دانم آيا در همان زمان توان صغري در جابجا کردن آن در سنگي سنجيده شد يا اينکه اقرار اوليه به قتل، براي اثبات جرم، کافي تشخيص داده شد.

چندي نگذشت که صغري دوباره دهان گشود و داستان ديگري روايت کرد. او اين بار از بارها و بارها مورد تجاوز جنسي قرار گرفتن، سخن گفت. و نيز تاکيد کرد که امير را همان کسي به قتل رسانده است که به من تجاوز مي کرد و علت قتل پسرک نيز همين بوده که ناگاه سرزده از راه رسيده و شاهد آنچه که نبايد مي ديد، بود.

بررسي ها شروع شد. صغري مورد معاينه قرار گرفت. و اين بار صغراي 13 ساله به جرم زنا! 100 ضربه شلاق را تحمل کرد، و کسي را که او به عنوان متجاوز معرفي کرده بود، به علت انکار زنا ( بخوانيد تجاوز) تبرئه کرد.

صغري محکوم به اعدام شد و چند سال بعد در 17 سالگي تا پاي چوبه دار رفت. مادر پسرک که شاکي پرونده بود توان اجراي حکم را نيافت و رضايت نيز نداد. اين نمايش سياه، بار ديگر در 21 سالگي صغري تکرار شد و باز به پايان نرسيد.

دو سال پيش که براي پي گيري پرونده دلارا دارابي به شهر رشت مي رفتم نخستين بار داستان او را جسته و گريخته شنيدم. بعد دانستم که نسرين ستوده داوطلبانه وکالت او را پذيرفته است. اما همواره در پرداختن به اخبار زندگي صغري اين هراس وجود داشت که “شايد بشود از مادر، رضايت گرفت و پرونده را خاتمه يافته تلقي کرد”. اما اين روزها مي شنويم که چنين نشده است. پرونده صغري با وجود بازنگري در هيات نظارت، دوباره به نقطه اول و آخر رسيده است. او محکوم به اعدام است زيرا در اقرار اوليه اش قتل را به گردن گرفته است. قانون انعطاف ناپذير است و دانستن پرده هاي ديگر اين زندگي شايد که در اين آخرين گامها دريچه اي جديد بگشايد به روي دخترکي که در بچگي پير شد.

و باقي اين ماجرا را از زبان نسرين ستوده وکيل صغري بخوانيد:

مي خواهم از صد ضربه شلاقي شروع کنم که به جرم زنا بر بدن صغري کوفته شد. صغري از 9 سالگي خدمتکار خانه اي شد که به گفته خودش دائم مورد تجاوز قرار مي گرفت. اين قابل پذيرش است که دختري که همه مسووليتش به صاحبان آن خانه سپرده شده، به جرم “زنا” و نه تجاوز، مجازات شود؟

ببينيد از نظر قانوني صغراي ده ساله، مسووليت کيفري دارد. بنابراين ممکن است از نظر اجتماعي يا از نظر حقوق بين الملل، اين موضوع قابل پذيرش نباشد، اما از نظر قانون مجازات اسلامي که صغري به استناد به آن مجازات شده، او مسووليت کيفري داشته و عمل تجاوز هم به دليل انکار مرد، ثابت نشد.

صغري هم از اين مرد نام نبرده؟

چرا او وي را معرفي کرد ولي من به خاطر حفظ منافع موکلم از بردن نام او معذورم. ضمن اينکه ادعاي صغري در دادگاه ثابت نشد. البته اين سوال نيز پاسخ داده نشد که پس شريک او چه کسي بوده! بالاخره عمل زنا يک عمل يک نفره که نيست و چطور ممکن است که يک طرف بر اثر اقرار، مجازات شود و طرف ديگر همان عمل بر اساس انکار تبرئه؟!

و در مورد قتل، آيا انگيزه قتل مي توانسته حسادت باشد؟

ببينيد بعضي چيزها بايد با واقعيت هم جور باشد. مقتول پسري 8 ساله بوده و صغري دختر ريز جثه اي 13 ساله. چطور ممکن است او بتواند اين پسر را به قتل برساند و او ر ا تا چاه ببرد، در سنگي بزرگ چاه را بردارد و او رها کرده و در را دوباره بگذارد ( و همه اين کارها در فرصتي کوتاه انجام شود) ! اين داستان منطقي به نظر نمي آيد. اگر حتي صغري مقتول را هل داده بود – که خودش بعدها گفته من اين کار را نکردم – باز هم قتل عمد محسوب نمي شد و يک اتفاق بود وباز اگر هم قتل عمد محسوب مي شد، حرف آخر اين است که او 13 ساله بود و طبق قوانيني بين المللي لازم الاجرا، نبايد حکم اعدام دريافت کند.

اما او در عين حال همه اينها را هم انکار کرده و گفته است که قاتل به من گفت که تو بگو کار من بوده و من بزودي تو را از زندان در خواهم آورد. داستاني که مي دانيم هرگز عملي نشد.

چرا همه جا تنها نام مادر امير به عنوان شاکي پرونده آورده شده؟ آيا پدر او شکايتي ندارد؟

سوابق پرونده نشان از پي گيري بيشتر از سوي مادر دارد، اما اين که چرا چنين بوده است را بايد از خود پدر پرسيد.

آيا آنها فرزندان ديگري نيز داشته اند؟

بله امير يک برادر داشت و يک فرزند پسر ديگر نيز در سالهاي بعد از مرگ او به دنيا آمد.

در اين سالها آيا خانواده صغري از او حمايت کردند؟ آيا آنها پي گير پرونده بودند؟

نه به اندازه اي که بايد پي گير مي بودند.

چرا؟ آيا فکر مي کنيد فقر عامل اصلي اين عدم پي گيري بوده است؟

نه الان آنها آنقدرها هم فقير محسوب نمي شوند. زندگي تقريبا متوسطي دارند. ظاهرا آن زمانها يعني دوران بچگي صغري فقير بوده اند. من يک بار از آنها درخواست کردم براي پي گيري پرونده بيايند که مادر و برادر و زن برادرش آمدند. اما پدر نيامد.

چرا؟

اظهار کردند که ناراحتي معده دارد. ولي به نظر مي رسيد که دختر بودن (باکره بودن) صغري برايش خيلي مهم بوده است. پيش داوري نکنيم. ولي واقعا جاي سوال دارد. اين پدر فرزندان پسر نيز داشته است. اما دختر کوچکش را براي کار به شهر مي فرستاده و پسرانش را نزد خود نگاه مي داشته. و با اين حال دختر ماندن فرزندش برايش اين قدر اهميت دارد! وقتي که صغري 17 ساله بود و پاي چوبه دار مي رفت وصيت نامه اي خطاب به پدرش نوشت. نوشت تو نگذاشتي من از زندگي ام خيري ببينم، ولي به برادران و خواهرانم توصيه مي کنم که خوب زندگي کنند.

گفت و گورادیو زمانه با نازنین افشین جم

فرنگیس محبی -رادیو زمانه 

    Download it Here!«بزرگ‌ترین آرزویم، رعایت حقوق بشر در ایران است»


نازنین افشین جم، فعال حقوق بشر و ملکه زیبایی کانادا، هفته گذشته به دعوت کنفدراسیون دانشجویان ایران به لندن آمد و در جلسه انجمن هنری جکسون سازمانی که
برای گسترش دموکراسی در کشورهای در حال توسعه فعالیت می‌کند، در اعتراض به مطرح شدن پیش نویس قانون جدید جرائم اینترنتی در مجلس ایران صحبت کرد.

بر اساس این قانون که قانون تشدید مجازات اخلال‌گران امنیت روانی نام دارد، وبلاگ‌نویسان و کسانی که سایت‌هایی اینترنتی دایر می‌کنند که به گسترش فساد، فحشا و ارتداد کمک می‌کند، محکوم به اعدام می‌شوند.

نازنین در این‌باره در جلسه‌ای که در پارلمان بریتانیا هم تشکیل شد، سخنرانی کرد.


نازنین افشین جم در سال ۱۳۵۷ هم‌زمان با انقلاب ایران، در تهران به‌دنیا ‌آمد و همان سال به همراه خانواده‌اش، ایران را به قصد کانادا ترک کرد.

او فارغ‌التحصیل دانشکده افسری کانادا در رشته خلبانی است و در رشته روابط‌ بین‌الملل و علوم سیاسی نیز تحصیلات دانشگاهی خود را به پایان رسانده است.

نازنین پس از آن‌که به‌عنوان ملکه زیبایی کانادا و نفر دوم ملکه زیبایی جهان انتخاب شد، در عین حالی‌که خوانندگی و مانکنی را پیشه اصلی خود کرد، در زمینه حقوق بشر نیز فعا‌ل شد.

او با حمایت از نازنین فاتحی، دختر جوانی که در ایران به اعدام محکوم شده بود، شهرت پیدا کرد و فعالیت‌های خود در مبارزه با نقض موازین حقوق بشر در ایران را شدت داد. در گفت و گویی با نازنین افشین جم، ابتدا در مورد سفرش به لندن پرسیدم:

من امروز در پارلمان لندن، راجع به وضع حقوق بشر ایران سخنرانی دارم. هنری جکسون سوسایتی و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مرا دعوت کردند که در این‌باره صحبت کنم.

در پارلمان که سخنرانی می‌کنم، اعضای پارلمان آن‌جا هستند و ژورنا‌لیست‌ها و مردم خیابان هم دعوت شدند که بیایند و راجع به همین حقوق بشر ایران یاد بگیرند و من هم توضیح می‌خوام بدهم که این روزها خیلی‌ها روی پرونده هسته ای ایران تمرکز ‌دارند و این باعث شده، حقوق بشر ایران نادیده گرفته شود.

من می‌خواهم به اعضای ‌پارلمان اروپا بگویم که باید روی حقوق بشر ایران تمرکز بکنند، و به ایرانیان کمک کنند. می‌خواهم بگویم که اصلاً حرف جنگ را نزنند‌.‌ اصلاً حرف مذاکرات با مقامات ایرانی نزنند و اگر می‌خواهند مشکلات ایران را حل بکنند، باید روی حقوق بشر و دموکراسی تمرکز کنند. برای این‌که باید از بیرون از دانشجوها، زنان و کارگران حمایت کنیم.


نازنین افشین جم، در حمایت از نازنین فاتحی، دختر محکوم به اعدام

نازنین جان، شما به هر ‌حا‌ل ملکه زیبایی کانادا بودی، بعد نفر دوم در ملکه زیبایی جهان بودی، بعد دانشکده افسری رفتید، خلبان هستید، و حالا هم فعال حقوق بشر؛ اصلاً چطور شد که به سمت این فعالیت‌ها کشیده شدید؟

من از اول روی حقوق بشر و پرونده‌های خیریه کار می‌کردم. این عشق اول من است، بعد با خودم گفتم که چه جوری این موضوع‌ها را بتوانم پیش ببرم‌ و آدم‌ها بتوانند بیشتر حرف‌های مرا درباره‌ی این موضوع‌ها گوش بدهند.

‌این شد که در برنامه دختر شایسته شرکت کردم و این به من صدایم را بلندتر کرد تا بتوانم راجع به این چیزها صحبت کنم. آهنگ‌هایم رو نوشتم که بتوانم حرف‌هایم را از ته قلبم بزنم. در کنار این‌ها پروژه‌هایی مثل خلبانی را هم که جزود علایقم است، پی گرفتم.

به موزیک اشاره کردی، آهنگ‌ها و ترانه‌هایت را خودت می‌سازی؟ و چند وقت است که در موزیک فعالی؟ و چقدر جدی دنبال می‌کنی؟ و آیا برای تفریح یا جدی ادامه‌اش می‌دهی؟


من سه چهار سال است که دارم آهنگ می‌سازم و می‌خوانم. بله، خودم ترانه‌هایی را که می‌خوانم، می‌نویسم. این کار را بیشتر به‌طور حرفه‌ای دنبال می‌کردم.

ولی الان چون مسایل حقوق بشری زیاد شده و خیلی‌ها درباره‌ی مشکلاتی که زیر رژیم دارند‌، به من ایمیل می‌کنند؛ دیگر وقت نیست برای آهنگ و ترانه و این چیزها‌. باید روی حقوق بشر تمرکز کنم و وقتم را کامل در اختیار این مسایل بگذارم.


نازنین افشین جم (نفر اول از سمت چپ)، ملکه زیبایی کانادا

کلاً وقتی ما نازنین افشین جم را از مساله نازنین فاتحی شناختیم. دختر جوانی که می‌خواستند در ایران به جرم قتل کسی که می‌خواست به او تجاوز کند، اعدامش کنند. چطور به آن ماجرا کشیده شدی و فعالیت‌های تو چقدر موثر بود در اعدام نکردن این شخص و آیا الان با او در تماس هستی؟

بله، اول داستان نازنین فاتحی را شنیدم. یک مرد در پاریس راجع به نازنین شنیده بود و رفته بود سراغ اینترنت تا بیشتر او را بشناسد. او مثل همه تصادفاً به خاطر تشابه اسمی آمد به سایت من و داستان نازنین را گفت.

وقتی این داستان را شنیدم، خیلی اذیت شدم. گفتم چکار من می‌توانم بکنم. برای این‌که هیچ‌کس این داستان را پخش نمی‌کرد توی روزنامه یا جاهای دیگر. هیچ‌کس او را نمی‌شناخت.


بعد با خودم گفتم بگذار سعی کنم درباره‌ی این قضیه صحبت کنم. یک کمپین را شروع کردم و یک طومار تهیه کردم. کم کم این طومار بزرگ‌تر شد تا وقتی‌که سیصد و پنجاه هزار تا امضا گرفتیم و با این طومار توانستیم با سازمان‌های مختلف کار کنم، مثل کمیته علیه اعدام‌. مینا احدی رییس این کمیته خیلی به من کمک کرد.

با هم‌دیگر رفتیم پارلمان کانادا، اتحادیه‌ی اروپا، سازمان ملل با همه‌ی این سازمان‌ها کار کردیم، به دولت ایران و آیت‌الله شاهرودی فشار آوردیم تا نازنین را اعدام نکنند و خیلی‌ها سر و صدا به پا کردند.


آن موقع خیلی از روزنامه‌های دور دنیا داستان نازنین را منتشر کردند و شاهرودی گفت پس الان اعدامش نمی‌کنیم، یک دادگاه تازه برگزار می‌کنیم.

در ژانویه‌ی ۲۰۰۷ یک دادگاه تازه گذاشتند و نازنین آمد بیرون و ما خیلی خوشحال شدیم، از آن موقع مدام با نازنین تماس دارم که ببینم حالش چطور است، متاسفانه او خیلی فقیر است و همیشه سعی می‌کنیم که کمی امید به او بدهیم که برگردد مدرسه و کارهایش را ادامه بدهد و یک‌روز گفت که دوست دارد وکیل بشود که بتواند به جوان‌ها و زن‌های دیگر کمک کند.


ببین نازنین جان، شما در هماهنگی این فعالیت‌های حقوق بشری آیا با اشخاص دیگری که در ایران فعال حقوق بشر هستند، در تماس هستید؟ با هم همکاری دارید؟ مثلاً خانم شیرین عبادی یا گروه جنبش زنان و یا خانم شادی صدر که برای جلوگیری از سنگسار زنان خیلی فعالیت کردند، آیا با این‌ها در تماس هستید؟

بله، با همه‌ی این آدم‌ها کار می‌کنیم و در تماس هستیم. بخصوص یک وکیل هست به نام محمد مصطفایی که خیلی خیلی روی پرونده نوجوان‌هایی که در خطر اعدام هستند، زحمت می‌کشد.اون خیلی کار می‌کند و به ما اطلاعات می‌دهد و ما روی سایت‌مان این اطلاعات رو می‌گذاریم.

شادی صدر هم یکی از وکیل‌هایی با آقای مصطفایی کار می‌کند، درباره‌ی همین کمپین یک میلیون امضا هم به آن‌ها اطلاعات می‌دهیم و همکاری می کنیم.


شیرین عبادی و مهرانگیز کار و همه‌ی این فعالان حقوق زنان این طومار را که در آن خواستار کمک به نوجوانان زیر ۱۸ سال در خطر اعدام شدیم؛ امضا کردند.

ما با خانواده‌ها ایرانی خیلی حرف می‌زنیم. برای این‌که آن‌ها به ما اطلاعات می‌دهند که کدام بچه‌ها در زندان هستند و ما چه جوری می‌توانیم کمک کنیم.

برای جوانان ایرانی که در ایران هستند و هم سن وسال خودت هستند چه آرزویی داری؟

بزرگترین آرزویم این است که آزادی داشته باشند که تا بتوانند همه‌ی کارهایی را کهمن توانستم انجام بدهم‌، تجربه کنند. می‌خواهم که زن‌ها بتوانند هرچیزی که دوست دارند، بپوشند و هرچیزی را که می‌خواهند، در خیابون‌ها بگویند. می‌خواهم بین مرد و زن برابری باشد و این قوانین عجیب غریب مثل نصف بودن دیه زن‌ها، از بیم برود.


دوست دارم بهایی‌ها بروند مدرسه و برای رفتن دانشگاه اصلاً مشکلی نداشته باشند. دوست دارم زندانیان سیاسی در کشور ما نداشته باشیم. آرزوهای زیادی دارم ولی بیشترش مربوط به آزادی و دموکراسی است.

گفتی الان ۲۴ ساعته وقتت را روی فعالیت‌های حقوق بشر گذاشته‌ای. تا چه حد در این راه موفق بودی؟

ما توجه کردیم هروقت که ما راجع به یک پرونده حقوق بشر در روزنامه صحبت می‌کنیم یا با یک عضو پارلمان در کانادا یا سوئد یا هرجای دیگر صحبت می‌کنیم، دولت‌های غربی، فشار دیپلماتیک وارد می‌کنند و آن افراد دیگر اعدام نمی‌شوند. پس ما فهمیدیم که فشار بین‌المللی خیلی جواب می‌دهد و تا الان توانستیم با استفاده از همین روش، چندتا از بچه‌ها را نجات بدیم.


شما مثل این‌که یک سالت بوده که از ایران آمدید، زمان انقلاب به دنیا آمدی، برای کسی که یک‌ساله از ایران بیرون آمده‌، خیلی خوب فارسی حرف می‌زنی. البته مثل این‌که خانواده‌ی شما هم دچار مشکل شد. کمی درباره‌اش توضیح می‌دهی؟


بله، وقتی انقلاب شد، من یک‌سالم بود . باید از ایران می‌رفتیم. پدرم را گرفتند، شکنجه‌اش کردند. می‌خواستند اعدامش کنند ولی ما توانستیم یک جوری از زندان بیرون بیاریمش و فرار کردیم. از آن موقع در کانادا بودم و متاسفانه بیشتر انگلیسی و فرانسه صحبت کردم و فارسی‌ام خیلی خیلی افتضاح شده. ولی سعی‌ام رو می‌کنم و امیدوارم که بهتر بشود.