بهنام زارع بی سروصدا اعدام شد

محمد مصطفایی

بهنام زارع فرزند صمد متولد 3/3/1368 در روستای دستجرد از منطقه استهبان شیراز به دنیا آمده، کلاس اول دبیرستان بود که سر از زندان درآورد و امروز صبح (سه شنبه پنجم شهریور ماه سال هشتاد هفت) بدون آنکه به وکیل و خانواده وی اطلاع دهند، احضار و طناب دار را به گردنش انداخته و جانش را از بدنش جدا نمودند.

غروب روز پنجشنبه یکم اردیبهشت ماه سال هشتاد و چهار، مهرداد از محل كار پدرش به منزل مي رود وي تعدادي كبوتر داشت. مشغول پراندن كبوتران خود بود که مهرداد را می بیند كه در حال بازي فوتبال بود در اين حين یک کبوتر روی دیوار زمین فوتبال نزديك منزل آنها نشست. مهرداد با سنگ به کبوتر زد ای موضوع بچگانه مهرداد 15 ساله را تحریک و عصبانی کرد بهنام رفت بیرون منزل و مهرداد با پسر خاله اش داشت با موتور می رفت ولی تا بهنام را دید برگشت بهنام گفت چرا کبوتر من را زدی گفت دلم خواست درگیری بچه گانه اي بين آنها آغاز شد مقتول دست کرد داخل جیبش که گویا به خیال بهنام چاقو بردارد بهنام تبرزینی همراه داشت زودتر از او به دست گرفت و به طرف سینه  مهرداد رفت بهنام می خواست تبرزین را به دست مهرداد بزند که او گردنش را کج کرد و خورد به گردنش و دست تقدیر مهرداد را یاری نکرد و رخت از جهان بربست.

قضات شعبه 5 دادگاه کیفری استان فارس در تاریخ 22/8/1384 با اين استدلال كه چون اقدام متهم به قتل و ايراد ضرب و صدمه با تبرزين به گردن مقتول نوعا كشنده است مستند به بند ب ماده 206 قانون مجازات اسلامي كه مقرر مي نمايد مواردي كه قاتل عمدا كاري را انجام دهد كه نوعا كشنده باشد هر چند قصد كشتن شخص را نداشته باشد قتل، عمدي است وی را با تقاضاي اولياءدم به قصاص نفس محكوم نمودند موكل به دادنامه صادره اعتراض مي نمايد كه  در تاریخ 24/2/1385 شعبه 33 دیوانعالی کشور دادنامه صادره را تایید مي كند .

آخرین باری که  بهنام را در زندان عادل آباد شیراز دیدم رنگ از صورت نحیف و مظلومانه اش پریده بود او وارد اطاق مخصوص وکلا شد و روبروی من نشست از دوران کودکی خودش و از اینکه باورش نمی شد مرتکب قتل شده، صحبت کرد دایما به جای مقتول از کلمه خدابیامرز استفاده می کرد . می گفت من در زمانی که با مهرداد درگیر شدم فقط 15 سال سن داشتم و ما با هم بیشتر اوقات بر سر مسایل خیلی کوچک و بچه گانه بحث و دعوا می کردیم و این اواخر مقتول از من عمل انجام عمل نامشروع درخواست مي كرد  برای همین از دستش خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک کبوتر باعث درگیری و قتل شد مهرداد یکی از کبوترهای من را با سنگ زد و کشتش من هم اومدم بیرون با هم درگیر شدیم و تا خواست به گمانم چاقو از جیبش در بیاورد با تبرزینی که  همراهم بود خواستم به دستش بزنم که گردنش را کج کرد و به شاه رگش خود و اصلا باورم نمی شد که او را کشته باشم

بهنام می گفت من توی محله خود خیلی ساکت بودم و کسی فکر نمی کرد که من این کار را انجام داده باشم در حال حاضر نیزخودم باورم نمی شود که مرتکب قتل شده ام دوست دارم اولیاء دم را ببینم و از آنها بخواهم که من را ببخشند.

بهنام تازه فهمیده بود که حکم اعدام برای وی صادر شده و اطلاعی از حکم نداشت . بعد از یک ساعت صحبت با بهنام زندان رو ترک کردم و دایم به فکرش بودم و هستم چون به عینه می دیدم که کسی رو می خواهند اعدام کنند که عاقل نبوده بهنام در زمان جرم در یک لحظه با تبرزین خواسته به دست مقتول بزند که به گردنش اصابت کرده و مهرداد به رحمت خدا رفته وحالا این پسر بچه که چهره آروم و معصومی هم داشت بدون آنکه به خانواده اش و به وکیلش اطلاع دهند اعدام شد.

اعدام حکم بهنام زارع در حالی صورت گرفت که برخلاف عرف اجرای احکام زندان شیراز روزهای چهارشنبه اختصاص به اجرای احکام اعدام و قصاص بوده و پیش از این رخی از نهادها و سازمانهای بین المللی صدور حکم مرگ برای بهنام را چون مخالف با کنوانسیون حقوق کودک و میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی بود محکوم کرده بودند

.