Tag Archives: row

پدر مقتول تاکيد کرد صغرا گناهکار است

روزنامه اعتماد

 پرونده اتهامي صغرا دختري که متهم است در 13 سالگي پسر بچه صاحبکارش را به قتل رسانده در حالي براي اجراي حکم به شعبه اجراي احکام دادسراي رشت فرستاده شده که به رغم انکارهاي اين محکوم، اولياي دم همچنان تاکيد دارند که وي قاتل فرزندشان است.

به گزارش خبرنگار ما، پدر کودک 8 ساله که گفته شده به دست صغرا به قتل رسيده است، در مورد اين پرونده گفت؛ روز حادثه من و همسرم در خانه نبوديم، صغرا با عمه و زن دايي پسرم تماس گرفت و گفت امير به سوپرمارکت رفته و هنوز برنگشته است، اين تلفن باعث تعجب شد چرا که آن روز امير بيمار بود و به مدرسه نرفته بود و اينکه او در هواي باراني چطور توانسته بود از خانه خارج شود و به سوپرمارکت برود براي عمه وي سوال برانگيز شد. مطابق گفته هاي عمه امير، او به اداره آگاهي خبر گم شدن پسرم را داد و سپس خانه ما را براي پيدا کردن پسرم جست وجو کرد، اما صغرا مدعي شده بود امير در خانه نيست و قاچاقچيان بچه را دزديده و شکمش را شکافته اند تا مواد مخدر در آن جاسازي کنند.

پدر امير ادامه داد؛ ماموران آگاهي به اين حرف توجه نکردند و از دايي امير خواستند داخل خانه را به دقت بگردد. مطابق گفته ها، صغرا با او همکاري نکرد و زماني که دايي امير سر چاه رفت تا داخل آن را ببيند از خدمتکار کبريت خواست اما صغرا به او کبريت نداد، به هر حال پس از اينکه داخل چاه را روشن کردند، جسد پسرم پيدا شد. پدر مقتول با تاکيد بر مستندات موجود در پرونده

گفت؛ مستندات بسيار قوي وجود دارد که نشان مي دهد صغرا قاتل است، چون در چاه حلبي است و حتي بچه پنج ساله هم مي تواند آن را بردارد و ادعاي وکيل مدافع صغرا مبني بر اينکه در سنگي بوده و صغرا توان بلند کردن آن را نداشته صحت ندارد. حتي صغرا در بازسازي صحنه نشان داد که چطور جسد را بلند کرد و به داخل چاه انداخت و بازسازي صحنه با واقعيت منطق بود، چرا که امير آن روز به شدت سرما خورده بود و توان جسماني نداشت که در برابر صغرا مقاومت کند و صغرا او را در اتاق سردي به قتل رساند و با آلات قتاله 16 ضربه به او وارد کرد.

پدر مقتول ادامه داد؛ ساعاتي پس از پيدا شدن جسد، صغرا به قتل پسرم اعتراف کرد. در اين اعترافات که در پرونده نيز موجود است صغرا گفته؛ «زمان وقوع قتل امير از من مي خواست او را نکشم و خواهش مي کرد که به وي ضربه نزنم و خودش را روي زمين مي کشيد.» ضمن اينکه آثار خون و علامت انگشتان خون آلود کودک روي ديوار اتاق خواب و زمين محل قتل کاملاً مشهود بود. پدر امير افزود؛ پزشکي قانوني، علت مرگ را خونريزي مغزي و خونريزي داخلي قفسه صدري سينه و برخورد جسم تيز و برنده و جسم کوبنده اعلام کرده که اين بخش نيز با اعترافات صغرا منطبق است. حتي صغرا در مورد انگيزه قتل در همان روز اول گفته است؛ روز حادثه پسر همسايه به نام ابراهيم مطابق دفعات قبل وقتي افراد خانواده در منزل نبودند وارد خانه شد، وقتي من و ابراهيم به اتاق رفتيم، امير کنار بخاري خوابيده بود، دقايقي بعد بيدار شد و همين طور که دنبال من مي گشت وارد اتاق شد و من و ابراهيم را در وضعيت نامناسبي ديد. ابراهيم از خانه فرار کرد و من هم امير را به قتل رساندم.

پدر مقتول با اشاره به انکار بعدي صغرا گفت؛ فرداي آن روز صغرا وقتي سايه طناب دار را برگردن خود احساس کرد حيثيت خانوادگي من را هدف قرار داد و مدعي شد من (پدر مقتول) به او تعرض کردم و بعد هم پسرم را به قتل رساندم. صغرا ادعا کرده من در حضور بچه ها و همسرم به وي تعرض مي کردم و حتي مدعي شده که چندين بار به همسرم اين مساله را گفته است. او حتي مدعي شده همسرم تا نيمه شب بيرون از خانه بوده و نيمه شب باز مي گشته است. اگر خانواده من از تعرض من به صغرا مطلع بودند و اين مساله امري عادي بود پس چرا بايد فرزندم را مي کشتم.

پدر مقتول در ادامه به حکم دادگاه در خصوص ابراهيم اشاره کرد و گفت؛ ابراهيم به جرم رابطه نامشروع با صغرا به 50 ضربه شلاق محکوم شد اما هيچ گاه وکيل مدافع صغرا به آن اشاره نکرده است.

پدر مقتول گفت؛ در نامه يي که صغرا براي همسر من نوشته آورده است من (پدر مقتول) بي گناهم و بين او و پسرم امير يک دعوا اتفاق افتاده و امير قصد داشته او را بزند اما صغرا او را زده و به قتل رسانده است و اين پسر همسايه بوده که قصد داشته به صغرا تعرض کند.

وي خاطرنشان کرد؛ دلايل براي اثبات گناهکار بودن صغرا زياد است و به همين دليل هم او به قصاص محکوم شده است. اصرار خانواده امير بر گناهکاري صغرا و ارائه دلايل از سوي آنها با انکارهاي متهم و وکيل مدافعش همراه شده و آنان نيز ادله و شواهدي را دال بر بي گناهي صغرا ارائه کرده اند و هنوز کشمکش در اين پرونده جنايي به پايان نرسيده است.

محاكمه نوجوان 16 ساله : رضا پاداشي

محمد مصطفایی
 
امروز( يكشنبه 6/5/1387 ) جلسه رسيدگي به اتهام رضا پاداشي كه در سن 16 سالگي مرتكب جرم قتل مرحوم رحمان درخشان شده بودبا حضور پنج قاضي شعبه 74 دادگاه كيفري استان تهران تشكيل شد.
در ابتداي جلسه آقاي دلداري نماينده محترم دادستان از كيفر خواست دفاع كرده و بيان داشتند: متهم حاضر در دادگاه، رضا پاداشي فرزند نوري كه در حين ارتكاب جرم شانزده ساله و فاقد محكوميت كيفري و اهل و ساكن كرج بوده است متهم    مي باشد به مباشرت در قتل عمدي مرحوم رحمان درخشان فرزند بالااغلان بوسيله چاقو، كه محتويات پرونده حكايت دارد كه اين فتل در تاريخ 20/12/1382 حوالي ساعت 9 شب در محدوده كلانتري 15 ملارد كرج واقع شده متهم انگيزه خود را از درگيري و ايجاد جرح با چاقو جر و بحث قبلي با مقتول و نوشتن چند مورد توهين اعلام كرده است

پزشكي قانوني علت مرگ را پارگي كبد به دنبال اصابت جسم تيز و برنده اعلام نموده است پرونده در شعبه 71 منتهي به قصاص نفس متهم گرديده و

شعبه 27 ديوانعالي كشور با توجه به سن متهم موضوع را در صلاحيت دادگاه اطفال دانسته، پرونده به شعبه 1186 دادگاه اطفال ارسال و مجددآ اين شعبه مبادرت به صدور قرار عدم صلاحيت به اعتبار صلاحيت دادگاه كيفري استان با توجه به راي وحدت رويه صادره در آن زمان نموده است و شعبه 71 بدون تشكيل جلسه با نظر اكثريت قضات مبادرت به صدور حكم قصاص نموده است و بعد از قطعيت و در جلسه اجراي حكم و در زمان ارسال پرونده براي استيذان از سوي رياست محترم قوه قضاييه و حوزه نظارت قضايي ويژه قوه قضاييه پرونده را واجد ايراد شكلي دانسته و براي اعاده دادرسي به اين شعبه ارسال مي نمايد. علي ايحال دادسرا بر اعتقاد سابق خود كه منتهي به راي قصاص متهم شده بود باقي است و متهم حاضر را مستند به مواد مذكور در كيفرخواست وفق در خواست اولياء دم مستحق مجازات مي داند.
سپس آقاي علي اصغر علي آبادي وكيل محترم اولياء دم در جايگاه قرار گرفته و اظهار مي دارد به دلالت كيفر خواست صادره، آقاي رضا پاداشي متهم به قتل حاضر به دفعات متعدد به ايراد ضربه چاقو به مقتول مرحوم رحمان درخشان اقرار نموده است گزارش پزشگي قانوني مويد اين موضوع است و با وصف اقارير صريح و مواجهات متعدد وقوع قتل از ناحيه نامبرده محرز و مسلم است با عنايت به موازين قانوني موجود تقاضاي صدور حكم به محكوميت نامبرده به اتهام قتل عمدي را دارم.
رضا پاداشي متولد مرداد ماه 1366 در جايگاه حاضر شده و اظهار مي دارد: من تقريبآ دو ماه قبل از وقوع قتل دچار مشكل روحي شدم درس مي خواندم همان موقع نتوانستم مدرسه بروم من با مرحوم رحمان درخشان تقريبآ ده سال بود كه رفيق بوديم من حتي با مرحوم بيشتر از خويشاوندانم رابطه داشتم من پيش هيچ كس نمي رفتم حواسم نبود كي صبح مي شود مرحوم خوبي من را مي خواست من چند بار با وي جر و بحث كردم زمستان سال 1382 رفته بودم خانه يكي از بستگانم ساعت 8:30 بود كه مرحوم با صياد پسر عمويم نشسته بودند، من داشتم بر مي گشتم ايشان من را مي بينند نيت مرحوم خير بود او اول آمد و يقه من را گرفت هل داد و به من گفت مگر نگفتم برو خانه خودتان هيچ كس آن طرف نبود من چون چند روز بود كه به خانه نمي رفتم چاقو به همراه داشتم من ترسيدم فكر نمي كردم كه او بخواهد من را نصيحت كند و حتي چند ضربه به من زد من چاقو را برداشتم، نمي دانم چه شد كه چاقو به وي اصابت كرد و سه قدم رفت عقب من دنبالش دويدم نزديك خانه شد من فكر كردم به خانه مي رود سر يك سه راهي صياد را ديدم به وي چيزي نگفتم فردا عمويم  زنگ زد گفت اين اتفاق افتاده مرحوم از راه ديگري رفته بود و زمين افتاده بود من نمي خواستم بزنم قصد مرحوم خير بود من اختلاف اساسي با مرحوم نداشتم قتل را قبول دارم چاقوي من خورد ولي عمدي در كار نبود فقط مي خواستم بترسانم.
 پس از اظهارات رضا پاداشي صياد تنها گواه و شاهد حاضر در صحنه درگيري در جايگاه قرار گرفت و گفت مقتول در شب حادثه به سمت رضا رفت و چند مشت به اوزد من نديدم كه رضا ضربه اي را به مقتول بزند فقط ديدم مقتول فرار كرد چون تاريك بود نديدم.
اينجانب در دفاع از موكلم ضمن تسليت به اولياء دم مرحوم رحمان درخشان كه انسانهاي بسيار متدين و شريفي هستند از خداوند منان آرامش روح مرحوم را    مسآ لت نموده، اظهار داشتم كه رحمان دوست و رفيق نزديك موكل بود و مرحوم بارها او را مورد لطف خود قرار داده بود موكل مدتها، دچار تعارض رفتاري و خلفي شده بود و نمي توانست به درستي درا مور جاري خود تصميم عاقلانه اي بگيرد او در زمان ارتكاب جرم تنها شانزده سال داشته و طبق نظريه پزشكي قانوني علائمي از اختلال خلفي از نوع افسردگي و عدم كنترل تكانه برخوردار بود، او همانطور كه در اظهاراتش بيان نمود نه انگيزه ارتكاب قتل مرحوم را داشت و نه قصد و نيت مجرمانه را در خود احساس مي كرد وي ناخود آگاهاه وارد ماجرايي شد كه در نهايت ميله هاي زندان را همدم خود ديد او نه تنها قصد قتل را نداشته بلكه عملي را مرتكب شد عمدا نبوده است و با توجه به اينكه بند ب ماده206 قانون مجازات اسلامي مقرر نموده كه هر كس عمدآ عملي را انجام دهد كه نوعآ كشنده باشد هر چند قصد قتل را نداشته باشد قتل عمد است استدعا دارم مقرر فرماييد در صورت نياز با توجه به اوضاع و احوال قضيه موضوع به كمسيون پزشكي قانوني ارجاع گردد و از طرفي در اين جلسه به منع صدور حكم به مجازات مرگ طبق ماده 37 كنوانسيون حقوق كودك اشاره نمودم.
در نهايت قضات شعبه با اعلام تنفس وارد شور شدند و در با ادامه جلسه رياست محترم شعبه  اولياء محترم دم را به صلح و سازش و گذشت دعوت نمودند و با توافق اصحاب دعوي جلسه رسيدگي به دو ماه ديگر موكول شود تا با مذاكرات دو خانواده موضوع حل و فصل گردد.
از اينكه قضات محترم شعبه 74 دادگاه كيفري استان اين فرصت را به موكلم اعطا نمودند تا بتوان رضايت اولياء دم را جلب نمود صميمانه سپاسگذارم هر چند موكلم مستحق اعدام نيست اميدوارم اولياء دم مرحوم در جلسه آتي با احساس آرامش و اعلام گذشت حضور يابند.                    

Amnesty International urgent call to save Soghra Najafpour

AMNESTY INTERNATIONAL                                                                                                            PUBLIC       
AI Index: MDE13/098/2008       
                                                                                                  25 July 2008

 

Further Information on 271/07 (MDE/124/2007, 23 October 2007) Death Penalty/Fear of Imminent Execution

                                                                                             

IRAN    Soghra Najafpour (f), aged 31

Soghra Najafpour has been sentenced to death, for the second time, for a murder which took place when she was only 13 years old. She is in prison in the northern city of Rasht, where she has spent most of the last 19 years.

 

Soghra Najafpour was released on bail of 600 million Iranian rials (almost US$66,000) on 1 October 2007. She returned to prison later that month to comply with a summons which followed a new demand by the family of the murder victim for her execution to be carried out after they heard of her release.

 

On 23 October 2007, Soghra Najafpour’s lawyer petitioned the Office of the Head of the Judiciary to reinvestigate her case on account of serious flaws, following which her sentence of qesas (retribution) was overturned by the Supreme Court. The case was sent back for retrial in another branch of the General Court in Rasht. At the second trial, she was again found guilty and sentenced to qesas and remains at risk of execution.

 

At the age of nine, Soghra Najafpour was sent by her family to work as a servant in a doctor’s home in the city of Rasht. After Soghra Najafpour had been working for the family for four years, the eight-year-old son of the family went missing. She was accused of the boy’s murder when his body was found in a well a few days later. Soghra Najafpour initially denied the murder, but after repeated interrogation, confessed to committing it. Her confession was taken as proof of her guilt and she was sentenced to qesas.

 

In Soghra Najafpour’s appeal against her sentence she wrote, “I didn’t kill the eight-year-old boy, but I know who killed him and because of his request, I had to be silent. He had promised to get the victim’s mother to forgive me and to save me.” She added, “When I was nine, I was raped, and with the threats I received, I was forced to be silent, and on the day of the accident, I had a storeroom to clean and the same man who abused me came looking for me, and the boy, who was playing, came into the storeroom all of a sudden and saw me being abused. That man threw the boy against the wall and, in one instant, his head hit the wall and he lost consciousness. I couldn’t move the boy’s corpse, but that man wanted me to throw the body in the well.”

 

Her appeal was rejected and following a medical examination, Soghra Najafpour also received a sentence of flogging for fornication, despite her claim to have been raped.  The man she had claimed was her abuser was acquitted because he did not confess to raping her and there was no other evidence to prove he was the perpetrator. 

 

On two occasions, when Soghra Najafpour was 17 and 21, she was taken to be executed but the family of the victim changed their minds at the last minute. Soghra Najafpour will continue to seek to prove her innocence.

 

BACKGROUND INFORMATION

International law strictly prohibits the use of the death penalty against people convicted of crimes committed when they were under 18. As a state party to the International Covenant on Civil and Political Rights and the Convention on the Rights of the Child, Iran has undertaken not to execute child offenders. However, since 1990, Iran has executed at least 33 child offenders, including at least two in 2008. Almost 140 juvenile offenders are believed to be on death row in Iran, the vast majority convicted of murder.

 

For more information see Iran: The Last Executioner of children (Index MDE 13/059/2007) and Iran: Spare four youths from execution, immediately enforce international prohibition on death penalty for juvenile offenders (http://www.amnesty.org/en/for-media/press-releases/iran-spare-four-youths-execution-immediately-enforce-international-prohi).

 

RECOMMENDED ACTION: Please send appeals to arrive as quickly as possible, in Persian, Arabic, English, French or your own language:

– urging the authorities to overturn the death sentence imposed on Soghra Najafpour, should it be upheld on appeal;
– reminding the authorities that Iran is a state party to the International Covenant on Civil and Political Rights and the Convention on the Rights of the Child, which prohibit the use of the death penalty against people convicted of crimes committed when they were under 18, and that the execution of Soghra Najafpour would therefore be a violation of international law;
– calling for the authorities to pass legislation to abolish the death penalty for offences committed by anyone under the age of 18, so as to bring Iran’s domestic law into line with its obligations under international law;
– stating that Amnesty International acknowledges the right and responsibility of governments to bring to justice those suspected of criminal offences, but unconditionally opposes the death penalty;
– expressing concern that Soghra Najafpour was flogged for having an illicit relationship after alleging that she was raped repeatedly from the age of nine and urging the authorities to end the practice of flogging, which is a cruel punishment which amounts to torture. Amnesty International is particularly concerned that a child who alleged she was raped was herself prosecuted and punished for committing zina (fornication).

APPEALS TO:

Head of the Judiciary
Ayatollah Mahmoud Hashemi Shahroudi
Howzeh Riyasat-e Qoveh Qazaiyeh / Office of the Head of the Judiciary
Pasteur St., Vali Asr Ave., south of Serah-e Jomhouri, Tehran 1316814737, Islamic Republic of Iran
Email:                    info@dadgostary-tehran.ir (In the subject line write: FAO Ayatollah Shahroudi)
Salutation:          Your Excellency

COPIES TO:

Leader of the Islamic Republic
His Excellency Ayatollah Sayed ‘Ali Khamenei
The Office of the Supreme Leader, Islamic Republic Street – Shahid Keshvar Doust Street
Tehran, Islamic Republic of Iran
Email:                    info@leader.ir
Salutation:          Your Excellency

 

Director, Human Rights Headquarters of Iran
His Excellency Mohammad Javad Larijani
C/o Office of the Deputy for International Affairs
Ministry of Justice,
Ministry of Justice Building, Panzdah-Khordad (Ark) Square,
Tehran, Islamic Republic of Iran

and to diplomatic representatives of Iran accredited to your country.

 

PLEASE SEND APPEALS IMMEDIATELY. Check with the International Secretariat, or your section office, if sending appeals after 05 September.

فرصتي ديگر براي <بهنود شجاعي> و <محمد فدايي>

اعتماد ملي:

‌ رئيس قوه قضاييه صبح روز گذشته حكم اعدام <بهنود شجاعي> و <محمد فدايي> را متوقف كرد، بدين ترتيب با دستور بالا‌ترين مقام قوه قضاييه اين دو نفر فرصت يافتند تا با كمك وكلا‌ي پرونده رضايت اولياي دم را جلب كنند. ‌<محمد فدايي> پسري كه از 17 سالگي به اتهام قتل عمد در زندان به سر مي‌برد و پيش از اين به خاطر قلا‌بي بودن وكلا‌ي مدافعش در جلسه محاكمه امكان دفاع از خودش را از دست داده بود، نامش در ليست اعدامي‌هاي روز چهارشنبه قرار گرفته بود كه صبح روز گذشته با دستور آيت‌الله شاهرودي اين حكم براي سومين بار متوقف شد. ‌

<محمد فدايي> متهم است كه در اول ارديبهشت‌ماه سال 83 در جريان يك نزاع دسته‌جمعي مقابل يك باشگاه بيليارد جواني 21 ساله به نام <سعيد> را با ضربه‌هاي چاقو به قتل رسانده بود. ‌ محمد پيش از اين درباره نحوه رسيدگي به پرونده‌اش گفته بود: <من ابتدا به قتل اعتراف نكردم چون اصلا‌ از موضوع خبر نداشتم اما يكي از دوستانم عليه من شهادت داد و مرا قاتل خواند سپس به خاطر فشارهايي كه در اداره آگاهي تحمل مي‌كردم، توضيحاتي دادم اما هيچكدام از حرف‌هايم به معني پذيرفتن اتهام قتل نبود. از طرفي هيچ شاهدي نديده كه من سعيد را با چاقو زده باشم. به هر حال پرونده به دادگاه رفت و پدرم برايم دو وكيل گرفت. آن دو وكيل هيچ دفاعي از من نكردند و به همين خاطر هم به قصاص محكوم شدم و بعدا معلوم شد وكلا‌ي مدافعم قلا‌بي بوده‌اند.> ‌ از سوي ديگر حكم قصاص <بهنود شجاعي> هم كه قرار بود صبح چهارشنبه اجرا شود از سوي رئيس قوه قضاييه براي يك ماه به تعويق افتاده است.

<بهنود> هم در حادثه‌اي ديگر كه روز 27 مرداد سال 84 رخ داد، با شخصي به نام <احسان> 19 ساله درگير شد و در اين درگيري با شيشه نوشابه احسان را مجروح و به قتل رسانده است. ‌ محمد اوليايي فرد وكيل پرونده <بهنود شجاعي> درباره توقف حكم اعدام موكلش به اعتماد ملي گفت: در آغازين ساعات روز سه‌شنبه دوم مردادماه حكم اعدام <بهنود شجاعي> كه از افراد زير 18 سال است به دستور رئيس قوه قضاييه متوقف شد و به يك ماه بعد موكول شد. وي افزود: هر چند انتظار بيشتري از مسوولا‌ن داشتيم اما از زمان توقف حكم بايد با اهتمام بيشتري رضايت اولياي دم را جلب كنيم. از سوي ديگر عبدالصمد خرمشاهي وكيل مدافع <محمد فدايي> نيز درباره توقف حكم اعدام موكلش به اعتماد ملي گفت: حكم اعدام <محمد> فعلا‌ و بدون در نظر گرفتن زمان به تعويق افتاده است. در اين ميان از آنجا كه با اعاده دادرسي موافقت شده است بنابراين پرونده براي بررسي فرستاده شده است. وي اظهار اميدواري كرد تا در اعاده دادرسي <محمد> كه در سن 17 سالگي مرتكب قتل شده است از قصاص تبرئه شود

Executions of Behnoud Shojaee and Mohammad Fadaee postponed again

Execution of Mohamamd Fadaee and Behnoud Shojaee were postponed for the third time by the head of Iran’s judiciary. They were both scheduled to be hanged Wednesday Morning.

Behnoud’s execution was postponed for the third time while Mohammad’s execution was postponed indefinitely pending the a new trial and review of his file.

Last week in a joint press conference 24 human right organizations including Stop Child Executions demanded Iran to Stop the executions of Mohammad Fadaee, Behnoud Shojaee, Mohammad Jazee as well more than 132 other juveniles facing death penalty in Iran.

In a seperate statement European Union also condemned the scheduled executions. Islamic Regime in Iran is facing substantial international and internal pressure to abolish its practice of child executions which is direct violation of UN children right coneventions. 

 

برای سومین بار اعدام بهنود شجاعی به تعویق افتاد

Download it Here!     رادیو زمانهاردوان روزبه

و ‌گو با محمد اولیایی‌فرد، وکیل پرونده‌ی بهنود شجاعی

«بلوغ شرعی به معنای مسئولیت کیفری نیست»

برای سومین بار اعدام بهنود شجاعی، نوجوانی که در سن ۱۶ سالگی در یک درگیری و نزاع خیابانی دست به قتل زده بود، به تعویق افتاد. این در حالی است که نگرانی‌های جامعه جهانی هر روز نسبت به اعدام‌هایی که در
ایران مطرح می‌شود، بیشتر و بیشتر می‌شود.

بیش از صد نوجوان در حال حاضر منتظر حکم اعدام هستند. از سویی سخنگوی قوه‌ی قضاییه ایران طی آخرین صحبت‌های خود اعلام کرد که در ایران اساسا حکمی به عنوان اعدام برای سنین زیر ۱۸ سال صادر نمی‌کند. من در این مورد با محمد اولیایی‌فرد، وکیل بهنود شجاعی صحبت کردم.

یک روز قبل از اجرای حکم، مجدداً با دستور رییس قوه‌ی قضاییه، اجرای حکم برای مدت یک ماه به تعویق افتاد. اما سؤال‌ها باقی است که هنوز هم این اجرای حکم و تعویق افتادنش فقط با عنوان رضایت گرفتن اولیای دم است؛ و نه اشکال ماهوی در اجرای حکم.

از سوی دیگر نکته‌ی حائز اهمیت و قابل توجه در این است که یکی از علمای فقه در کشور، صدور این‌گونه احکام را خالی از اشکال ندانست و اشاره کرده است که با توجه به این‌که اجرای حکم در ارتباط با فردی انجام می‌شود که انجام قتل را در زمان صغیر بودن انجام داده، بهتر است که با دیه و رضایت خانواده مقتول، مسأله حل شود.

عرض کنم که قرار بود دوم مرداد ماه موکل من از زندان رجایی‌شهر به زندان اوین منتقل شود و به دار آویخته شود که ما در این خصوص در روز شنبه دو لایحه به رییس قوه‌ی قضاییه دادیم. این دو لایحه، یکی اعاده دادرسی بود و دومی گرفتن مهلت برای اخذ رضایت اولیای دم. چرا که ما به رضایت اولیای دم نزدیک شدیم و چون وقت اجرا هم نزدیک شد، برخورد این دو ما را نگران کرد

 و ما تقاضای مهلت کردیم.

به اضافه‌ی این‌که ما در تهران یک استفتا هم از یکی از مراجع کردیم و این مرجع فقهی طبق نظر خودش اعلام کرد که با توجه به کم‌سن و سال بودن محکوم، اگر اولیای دم رضایت بدهند و قصاص نکنند و دیه بگیرند، این به حکم الهی نزدیک‌تر است.

در تاریخ یکم مردادماه امسال، حوالی ساعت ۱۰ صبح، ما خبردار شدیم که رییس قوه‌ی قضاییه با لایحه‌ی ما موافقت کرده و یک ماه به ما برای اخذ رضایت اولیای دم مهلت داده است.

اگر ممکن است در ارتباط با نظر این فقیه نبیشتر توضیح دهید.

تلویحاً ایشان گفته که با توجه به سن و سال قاتل، ارباب دم نباید او را قصاص کنند و دیه دریافت کنند؛ که این به حکم الهی نزدیک‌تر است. بنابراین ما باید این را بگوییم که خود فقها تلویحاً اعتقاد دارند ‌که سنی که در قانون مجازات اسلامی برای دختر ۹ سال و برای پسر ۱۵ سال اعلام شده، صرفاً بلوغ شرعی است و (فردی در این سن) دارای سن مسئولیت کیفری نمی‌تواند باشد. چون در این سن نوجوان و کودک به بلوغ فکری نرسیده است.

با توجه به این‌که شما اشاره کردید به این که برای رضایت اولیای دم تلاش و رایزنی می‌شود، در نهایت هم باز هم این پرونده با رضایت اولیای دم قرار است که به نتیجه برسد و نه از شکل ماهوی مورد توجه قرار گیرد.

دقیقاً همین‌طور است. ببینید؛ مشکلی که ما داریم این پرونده نیست. ما الان چیزی حدود ۱۲۰ نفر صدور حکم اعدام برای سن نوجوان و کودک داریم که نگرانی ما به طور کلی نسبت به تمامی نوجوانان و کودکان است.

در قوه‌ی قضاییه اعلام می‌کند که ما نسبت به کنوانسیون حقوق کودک، حق شرط داریم؛ یعنی به صورت مشروط پذیرفته‌ایم. در حالی که طبق حقوق بین‌المللی عمومی، ما دو نوع کنوانسیون داریم.

یک کنوانسیون است که اساساً اجازه حق شرط برای هیچ کشوری را نمی‌دهد. بنابراین تکلیف آن روشن است و اگر کشوری بخواهد عضو شود حق شرط ندارد.

یک کنوانسیون دیگری داریم که در آن حق شرط را می‌پذیرند؛ اما مشروط بر این‌که این حق شرط نمی‌بایست با مفاد و روح آن کنوانسیون مخالفت بارز و آشکار داشته باشد.

بنابراین حق شرط ایران برای کنوانسیون حقوق کودک که ماده ۳۷ این کنوانسیون صدور احکام اعدام برای افراد زیر ۱۸ سال را ممنوع کرده، اگر ایران مدعی حق شرط در خصوص این ماده باشد، هر چند که این ماده در مجلس تصویب شده و شورای نگهبان هم عدم مغایرتش را اعلام کرده، اما نمی‌تواند آثار حقوقی از نظر بین‌المللی ایران داشته باشد.

بنابراین ادعای مسئولان ایران درباره‌ی حق شرط و پذیرفتن مشروط کنوانسیون حقوق کودک، از نظر تعهدات بین‌المللی، آثار حقوقی ندارد.

دکتر جمشیدی، سخنگوی قوه‌ی قضاییه در پی اعتراضات جهانی که در خصوص احکام اعدام برای نوجوانان ایرانی مطرح شده، گفته است که ما اساساً حکم اعدام برای افراد زیر ۱۸ سال صادر نکردیم. نظر شما راجع به این موضوع چیست؟

بنده متأسف هستم که این مقام قضایی (سخنگوی قوه‌ی قضاییه) در این موارد به نوعی فرافکنی می‌کند. در تعهدات بین‌المللی، یک زبان مشترک داریم که این زبان مشترک برای تمام کشورها یک مفهوم خاص دارد.

وقتی در کنوانسیون حقوق کودک یا میثاق بین‌المللی مدنی و سیاسی در بند پنجم، ماده شش آن صدور احکام اعدام برای افراد زیر ۱۸ سال را ممنوع می‌کند، ذکر کلمه اعدام از نظر بین‌المللی به این مفهوم است که نمی‌بایست از نوجوان و کودک سلب حیات شود. بنابراین تعهدات بین‌المللی که انجام می‌شود و کشورها عضو می‌شوند، به این صورت است که باید این مفهوم را بپذیرند.

برنامه‌ی آتی شما برای یک ماه آینده چه خواهد بود؟ با توجه به این‌که باز هم یک ماه مهلت دارید.

البته ما انتظار داشتیم که زمان بیشتری به ما داده شود؛ به خاطر این‌که یک ماه برای ارقامی که اولیای دم در پرونده‌های دیگر و در این پرونده اعلام می‌کنند، ارقامی نیست که متناسب با بخشنامه‌ی دیه در قوه‌ی قضاییه باشد. یعنی آن‌ها چون اختیار قصاص را دارند و می‌توانند اعدام کنند، می‌توانند از نظر مبلغی پا فراتر از دیه قانونی بگذارند.

بنابراین برای این‌که ما بتوانیم این ارقام را نزدیک کنیم، سعی می‌کنیم که دو طرف را به هم نزدیک کنیم تا این‌که خانواده‌ی محکوم بتواند دیه را پرداخت کند.

زمان کم است و ناچار هستیم که از همین امروز چانه‌زنی با اولیای دم را شروع کنیم و با مبلغی که در توان خانواده‌ی محکوم است، آن‌ها را راضی کنیم. اگر هم نشد، مجبور هستیم که از امور خیریه و کمک‌های مردمی تقاضای کمک کنیم.

محمد فدايي و بهنود شجاعي در فهرست اعداميان سحرگاه چهارشنبه

اعتماد
 

دو پسر نوجوان که يک ماه پيش حکم قصاص آنها از سوي رئيس قوه قضائيه متوقف شده بود، يک بار ديگر در ليست اعداميان قرار گرفتند. به گزارش خبرنگار ما محمد فدايي و بهنود شجاعي دو پسر جواني که متهم هستند در 17سالگي و در دو نزاع جداگانه مرتکب قتل شده اند در حالي در فهرست اعداميان سحرگاه چهارشنبه قرار گرفته اند که تاکنون دو بار پاي چوبه دار رفته اند اما هر بار به دستور رئيس قوه قضائيه حکم اعدام آنها متوقف شد تا اين دو تلاش خود را براي جلب رضايت اولياي دم از سر بگيرند. عبدالصمد خرمشاهي وکيل مدافع محمد فدايي روز گذشته به خبرنگار ما گفت؛ متاسفانه قرار است محمد روز چهارشنبه اعدام شود، اين در حالي است که وکلاي محمد در جلسه محاکمه قلابي بودند و مدارک محکمي در اين خصوص وجود دارد و وکلاي قلابي در دادگاه محکوم شدند. در لايحه يي که به اتفاق وکيل ديگر محمد نوشتيم و به دفتر رئيس قوه قضائيه فرستاديم اين ايراد را گوشزد کرديم که درخواست ما براي ادعاي دادرسي پذيرفته و پرونده براي نقض حکم به شعبه 27 ديوان عالي کشور فرستاده شد و هم اکنون پرونده در حال رسيدگي است اما چون نامه يي به اجراي احکام ارسال نشده است، مسوولان شعبه اجراي احکام قصد دارند حکم را اجرا کنند. در چنين شرايطي سوال اينجاست که اگر محمد اعدام و سپس حکم ديوان عالي کشور به نفع او صادر شود، چطور مي توان وي را به زندگي بازگرداند. خرمشاهي افزود؛ قضات شعبه 27 ديوان ارسال نامه يي به اجراي احکام را که نشان دهد پرونده در اين شعبه در حال رسيدگي است، غيرقانوني مي دانند، در حالي که پيش از اين زماني که شعبه تشخيص ديوان وجود داشت اين اتفاق مي افتاد. محمد فدايي متهم به قتل آن هم در 17 سالگي است و بايد در اين گونه پرونده ها دقت بسياري انجام شود. وي در ادامه گفت؛ با توجه به شرايط به وجود آمده تقاضاي توقف اجراي حکم از سوي رئيس قوه قضائيه را نيز مطرح کرديم که اميدوارم اين درخواست پذيرفته شود چون جان انسان ها قابل بازگشت نيست. به جز محمد فدايي، بهنود شجاعي نيز در ليست اعداميان اين هفته قرار دارد و اولياي دم پرونده وي تاکنون حاضر به اعلام رضايت نشده اند. در همين حال خانواده بهنود درخواست کرده اند براي جلب رضايت فرصت بيشتري به آنها داده شود چرا که جلب رضايت از خانواده يي داغدار در زمان کوتاه امکان پذير نيست. شنيده شده شش نفر قرار است سحرگاه روز چهارشنبه در زندان اوين اعدام شوند که به جز بهنود و محمد جواني به نام عليرضا نيز در اين ليست قرار دارد. عليرضا چند سال پيش صاحبکار خود را به قتل رسانده و مدعي شده بود او را در حال تعرض به همسرش ديده بود. هنوز مقامات دادسراي جنايي تهران خبر اعدام هاي قريب الوقوع را تاييد نکرده اند. 

مادر محمد فدايي با ارسال نامه يي به رئيس قوه قضائيه خواستار توقف اجراي حکم تا زمان رسيدگي پرونده وي در ديوان عالي کشور شد.

در نامه يي که مادر محمد نوشته، آمده است؛ اکنون که قرار است پسرم را به جرم قتل قصاص کنند از تنها کسي که مي توانم کمک بخواهم رئيس قوه قضائيه است چرا که فقط او مي تواند فرصتي دوباره براي زندگي به محمد که زمان دستگيري 17ساله بود، بدهد. اکنون فرزندم در حالي در آستانه اعدام قرار دارد که آيت الله هاشمي شاهرودي دستور داد پرونده محمد بار ديگر اعاده دادرسي شود و در ديوان عالي کشور مورد بررسي قرار گيرد، اما هنوز تحقيقات در ديوان به نتيجه نرسيده و اگر حکم اجرا و سپس بي گناهي محمد ثابت شود چگونه مي توان جان او را دوباره برگرداند.مادر محمد در ادامه از رئيس قوه قضائيه تقاضا کرد همچون ماه گذشته يک بار ديگر دستور توقف اجراي حکم را صادر کند تا محمد مهلتي دوباره براي بازگشت به زندگي به دست آورد.محمد فدايي جواني است که در 17سالگي به اتهام قتل پسري به نام سعيد مقابل يک باشگاه بيليارد دستگير و به قصاص محکوم شد اما دوبار اجراي حکمش به تعويق افتاد . مادر اين متهم در حالي خطاب به رييس قوه قضاييه نامه نوشته که هنوز هيچ مقام رسمي خبر اعدام قريب الوقوع او را تاييد نکرده است.

حکم اعدام بعد از 18 سال بلاتکليفي

آسيه اميني -  روز

دختري 9 ساله از يکي از روستاهاي اطراف فومن، بهخاطر فقر خانواده و نيز به دليل ريشه داشتن اين تفکر که پسران خانواده مي توانند همراه پدر کار کنند اما دختران اگر در خانه بمانند، نان خوري اضافه اند، فرستاده مي شود به شهر رشت و در خانه مردي نسبتا جوان که با همسر و دو فرزندش زندگي مي کند، تا به عنوان کلفت ( خدمتکار) به کار بپردازد.

آنچه بعدها – چهار سال پس از آن- به سر اين دختر مي آيد و سرنوشت او را چنان رقم مي زند که از 13 سالگي تا 31 سالگي يعني 18 سال!- را بلاتکليف در زندان بگذراند و اين روزها پس از طي شدن اين همه سال دوباره مثل روز نخست حکم اعدام بگيرد، بدون دانستن شرايط اجتماعي و اقتصادي روزگار وي و بدون شناختن طبقات اجتماعي يک نسل گذشته کشور ما و بدون شناخت دقيق از ويژگي هاي اين طبقات ما را خيلي زود به بن بستي مي اندازد که همواره اين عدم شناخت از شرايط اجتماعي و صرفا تمسک جستن به قانون – که با پيش فرض عدم انعطاف پذير بودن- از همان آغاز تکليف را تعيين مي کند؛ اعتراف اوليه مبنا قرار مي گيرد و حکم بر اساس آن تا خط پاخر يک حرف را تکرار مي کند: “اعتراف کرده اي به قتل، پس اعدام مي شوي!”

همه آنهايي که نسلي قبل تر را از نظر نظام طبقاتي تجربه کرده اند مي دانند که مساله نظام طبقاتي تا همين دو دهه گذشته در کشور ما بسيار پر رنگ و تاثير گذار بر روابط اجتماعي بود. نويسنده اين مطلب به عنوان کسي که دستکم بخش عمده اي از کودکي اش در اين نظام طبقاتي گذشته است، اين داستان و پشت پرده آن را خوب مي شناسد. بنابراين به گمانم در بازخواني پرونده صغري نجف پور شناخت شرايط اجتماعي و اقتصادي خانواده هايي که به طور معمول در خانه هايشان خدمتکار يا خدمتکاراني حضور داشتند، ممکن است نتيجه اي متفاوت از حکم فعلي صغري پيش چشممان بگشايد.

بسياري از خانواده هايي که در تا همين يکي دو دهه پيش به اصطلاح دستشان به دهنشان مي رسيد – لازم هم نبود که حتما توان مالي بسيار بالايي داشته باشند – بر سياق گذشته اي که روابط طبقاتي در جامعه بر اساس خان و خان زادگي و رعايا تعيين مي شد، همچنان در خانه هايشان از حضور نوکرها و کلفتها براي رتق و فتق امور استفاده مي جستند. اين رسم يا نظم اجتماعي تا سالياني پس از انقلاب نيز برجا بود و اگر چه همچون گذشته ديگر خان و خان زاده اي بر جا نمانده بود و برجا نمانده، اما برخي از خانواده ها بويژه در مناطق شمالي ايران – حتا هنوز هم- در خانه يکي دو کلفت داشته و دارند که بر اساس نوع فعاليتشان، نوع جنسيتشان انتخاب مي شد. بر اين اساس معممولا خدمتکارهاي خانگي دختراني بودند از خانواده هاي پر جمعيت روستايي و بسياري از آنها از مناطق ييلاقي شمال به خدمتکاري

فرستاده مي شدند.

و همه کساني که آن دوره را به ياد دارند، نيز به خاطر مي آورند که دختري که در خانه ارباب خود (که معمولا او را آقا خطاب مي کرد) به عنوان کلفت مشغول به کار مي شد، همواره چنان فرودست و گوش به فرمان بايد مي بود که به محض کوچکترين نارضايتي از سوي کارفرما يا همان “آقا” يا “خانم”، نرمترين تنبيه، بازگرداندن وي به نزد خانواده بود تا از سوي پدر و ساير اعضاي خانواده به عنوان دختري سرکش و نا فرمان، تنبيه شود. بسياري از دختران اين تبار، تنبيه بدني و مجازات تن را ترجيح مي دادند به اينکه دوباره به دامان فقر و پر خشونت خانواده برگردند و باز سرايي ديگر و خانواده اي ديگر که معلوم نبود بهتر از قبل باشد..

کلفت خانواده به جز گفتن “چشم” يا سکوت، اظهار نظر ديگري نمي دانست. کلفتها و نوکرها معمولا حق درس خواندن و با سواد شدن نداشتند و در مورد دختران معمولا حق الزحمه آنها به پدر خانواده پرداخت مي شد. در واقع دختران هم در خدمت خانواده هاي خود بودند زيرا خرجي رسان آنان محسوب مي شدند و هم کارگر خانه هاي مردم بودند.

دختران و زنان شمالي چه از طبقه خوانين و چه رعايا، کم نشنيده اند داستان تکراري تجاوز و استفاده جنسي از دخترکاني را که براي کار به خدمت گرفته مي شدند. من که از همان حوالي ام مي دانم که چه امر معمولي بوده است آن روزگار، شنيدن داستانهايي که شايد با آب و تابي بيش از واقع از سرگذشت دختران کشتزارهاي برنج، بوته هاي چاي، کمرگاه دشتها و مراتع شمال و نيز پستوي خانه ها و انبارهاي بزرگ اربابي، روايت مي کردند. نام اين دختران البته هرگز جايي به عنوان شاکي برده و شنيده نشد و همه اين روايتها تنها قصه هاي زمزمه واري بوده است که شايد سرگذشت بسياري را تغيير داده است.

صغري نيز از همين دسته بوده است. صغري نجف پور دختري بود که در 9 سالگي در خانه زن و مردي رشتي به کلفتي پذيرفته شد. وقتي او به عنوان کارگر در آن خانه مشغول به کار شد، تنها پنج سال از فرزند کوچک آن خانه يعني امير بزرگتر بود و تقريبا همبازي او محسوب مي شد.

امير در هشت سالگي بر اثر ضربه اي که به سر وي وارد شد، به قتل رسيد و جسد کوچکش در چاه خانه که در سنگي بزرگي داشت انداخته شد. تعفن ناشي از جسد، بالاخره جويندگان پسر گمشده را بر سر چاه کشاند و اولين مظنون، غريبه کوچک آن خانه يعني صغراي 13 ساله بود.

باز به تجربه هاي شخصي ام بر مي گردم. در خانه ما نيز در همان حوالي شمال، مانند بسياري از خانه هاي ديگر در حياط منزل چاه حفر شده بود. چاهي عميق با در سنگي بزرگ. من که 18 سال در آن خانه زندگي کردم هرگز به ياد ندارم توانسته باشم به تنهايي ان در سنگي بزرگ را بلند و جابجا کنم.

باري، صغرا متهم شد به قتل پسرک خانه و انگيزه قتل بعدها توسط ولي امير، حسادت عنوان شد. نمي دانم آيا در همان زمان توان صغري در جابجا کردن آن در سنگي سنجيده شد يا اينکه اقرار اوليه به قتل، براي اثبات جرم، کافي تشخيص داده شد.

چندي نگذشت که صغري دوباره دهان گشود و داستان ديگري روايت کرد. او اين بار از بارها و بارها مورد تجاوز جنسي قرار گرفتن، سخن گفت. و نيز تاکيد کرد که امير را همان کسي به قتل رسانده است که به من تجاوز مي کرد و علت قتل پسرک نيز همين بوده که ناگاه سرزده از راه رسيده و شاهد آنچه که نبايد مي ديد، بود.

بررسي ها شروع شد. صغري مورد معاينه قرار گرفت. و اين بار صغراي 13 ساله به جرم زنا! 100 ضربه شلاق را تحمل کرد، و کسي را که او به عنوان متجاوز معرفي کرده بود، به علت انکار زنا ( بخوانيد تجاوز) تبرئه کرد.

صغري محکوم به اعدام شد و چند سال بعد در 17 سالگي تا پاي چوبه دار رفت. مادر پسرک که شاکي پرونده بود توان اجراي حکم را نيافت و رضايت نيز نداد. اين نمايش سياه، بار ديگر در 21 سالگي صغري تکرار شد و باز به پايان نرسيد.

دو سال پيش که براي پي گيري پرونده دلارا دارابي به شهر رشت مي رفتم نخستين بار داستان او را جسته و گريخته شنيدم. بعد دانستم که نسرين ستوده داوطلبانه وکالت او را پذيرفته است. اما همواره در پرداختن به اخبار زندگي صغري اين هراس وجود داشت که “شايد بشود از مادر، رضايت گرفت و پرونده را خاتمه يافته تلقي کرد”. اما اين روزها مي شنويم که چنين نشده است. پرونده صغري با وجود بازنگري در هيات نظارت، دوباره به نقطه اول و آخر رسيده است. او محکوم به اعدام است زيرا در اقرار اوليه اش قتل را به گردن گرفته است. قانون انعطاف ناپذير است و دانستن پرده هاي ديگر اين زندگي شايد که در اين آخرين گامها دريچه اي جديد بگشايد به روي دخترکي که در بچگي پير شد.

و باقي اين ماجرا را از زبان نسرين ستوده وکيل صغري بخوانيد:

مي خواهم از صد ضربه شلاقي شروع کنم که به جرم زنا بر بدن صغري کوفته شد. صغري از 9 سالگي خدمتکار خانه اي شد که به گفته خودش دائم مورد تجاوز قرار مي گرفت. اين قابل پذيرش است که دختري که همه مسووليتش به صاحبان آن خانه سپرده شده، به جرم “زنا” و نه تجاوز، مجازات شود؟

ببينيد از نظر قانوني صغراي ده ساله، مسووليت کيفري دارد. بنابراين ممکن است از نظر اجتماعي يا از نظر حقوق بين الملل، اين موضوع قابل پذيرش نباشد، اما از نظر قانون مجازات اسلامي که صغري به استناد به آن مجازات شده، او مسووليت کيفري داشته و عمل تجاوز هم به دليل انکار مرد، ثابت نشد.

صغري هم از اين مرد نام نبرده؟

چرا او وي را معرفي کرد ولي من به خاطر حفظ منافع موکلم از بردن نام او معذورم. ضمن اينکه ادعاي صغري در دادگاه ثابت نشد. البته اين سوال نيز پاسخ داده نشد که پس شريک او چه کسي بوده! بالاخره عمل زنا يک عمل يک نفره که نيست و چطور ممکن است که يک طرف بر اثر اقرار، مجازات شود و طرف ديگر همان عمل بر اساس انکار تبرئه؟!

و در مورد قتل، آيا انگيزه قتل مي توانسته حسادت باشد؟

ببينيد بعضي چيزها بايد با واقعيت هم جور باشد. مقتول پسري 8 ساله بوده و صغري دختر ريز جثه اي 13 ساله. چطور ممکن است او بتواند اين پسر را به قتل برساند و او ر ا تا چاه ببرد، در سنگي بزرگ چاه را بردارد و او رها کرده و در را دوباره بگذارد ( و همه اين کارها در فرصتي کوتاه انجام شود) ! اين داستان منطقي به نظر نمي آيد. اگر حتي صغري مقتول را هل داده بود – که خودش بعدها گفته من اين کار را نکردم – باز هم قتل عمد محسوب نمي شد و يک اتفاق بود وباز اگر هم قتل عمد محسوب مي شد، حرف آخر اين است که او 13 ساله بود و طبق قوانيني بين المللي لازم الاجرا، نبايد حکم اعدام دريافت کند.

اما او در عين حال همه اينها را هم انکار کرده و گفته است که قاتل به من گفت که تو بگو کار من بوده و من بزودي تو را از زندان در خواهم آورد. داستاني که مي دانيم هرگز عملي نشد.

چرا همه جا تنها نام مادر امير به عنوان شاکي پرونده آورده شده؟ آيا پدر او شکايتي ندارد؟

سوابق پرونده نشان از پي گيري بيشتر از سوي مادر دارد، اما اين که چرا چنين بوده است را بايد از خود پدر پرسيد.

آيا آنها فرزندان ديگري نيز داشته اند؟

بله امير يک برادر داشت و يک فرزند پسر ديگر نيز در سالهاي بعد از مرگ او به دنيا آمد.

در اين سالها آيا خانواده صغري از او حمايت کردند؟ آيا آنها پي گير پرونده بودند؟

نه به اندازه اي که بايد پي گير مي بودند.

چرا؟ آيا فکر مي کنيد فقر عامل اصلي اين عدم پي گيري بوده است؟

نه الان آنها آنقدرها هم فقير محسوب نمي شوند. زندگي تقريبا متوسطي دارند. ظاهرا آن زمانها يعني دوران بچگي صغري فقير بوده اند. من يک بار از آنها درخواست کردم براي پي گيري پرونده بيايند که مادر و برادر و زن برادرش آمدند. اما پدر نيامد.

چرا؟

اظهار کردند که ناراحتي معده دارد. ولي به نظر مي رسيد که دختر بودن (باکره بودن) صغري برايش خيلي مهم بوده است. پيش داوري نکنيم. ولي واقعا جاي سوال دارد. اين پدر فرزندان پسر نيز داشته است. اما دختر کوچکش را براي کار به شهر مي فرستاده و پسرانش را نزد خود نگاه مي داشته. و با اين حال دختر ماندن فرزندش برايش اين قدر اهميت دارد! وقتي که صغري 17 ساله بود و پاي چوبه دار مي رفت وصيت نامه اي خطاب به پدرش نوشت. نوشت تو نگذاشتي من از زندگي ام خيري ببينم، ولي به برادران و خواهرانم توصيه مي کنم که خوب زندگي کنند.

“The 9 year old little maid who never grew up”

By: Azarin Sadegh

A while ago I wrote a blog about Soghra Najafpour.  At that time, she hadn’t left the prison yet. She was forced to leave her home at 9 and was arrested when she was 12. She has been living in prison until last year. She’s changed since then.

Yes! she has changed. She has tasted the anxiety of freedom and the freedom itself, she has lived in fear of arrest and execution as a fugitive, and she has chosen to surrender to authorities…Now, she’s waiting for her execution.

It’s all she knows about living. Now I wonder if my old blog is still relevant or not. If her life still does worth saving or not? What if she has already made her choice?

I hear the darkness wrapping up her vision. A thick wall of silence is separating us from her. So we can discuss casually the politics and the war in Iraq and the terrible Zionists and the price of gas, while Soghra might already have made her choice.

And which price should we pay once she’s dead? Possibly some pity or a few nightmares. Considering my own past experience from that blog, we all know that what’s going to happen to her is not very important to most people here. 
 As if she didn’t believe in her own freedom. As if we never believed in her freedom. As if we have already made the choice for her. As if we never gave her this chance.

After all, who is Soghra Najafpour? Who is this 9 years old little maid who never grew up?

Soghra sentenced to death once again

Iran Human rights

Soghra Najafpour (31) has been sentenced to death by a court in the city of Rasht (by the Caspian sea) for a crime she has allegedly committed at the age of 13, reported the Iranian daily newspaper Etemaad today.

At the age of nine, Soghra Najafpour was sent by her family to work as a servant in a doctor’s home in the northern city of Rasht. Four years later she was accused of the murder of Amir, the eight-year-old son of the family. Soghra Najafpour reportedly confessed to the murder during interrogation; soon afterwards, however, she denied that she was involved.

Under the trial she had said that the real murder was a man who used to sexually abuse her. One day while the man (who according to unconfirmed sources is Amir’s father) was abusing her, Amir entered the room and witnessed the crime. In an attempt to get rid of him, the man pushed the young boy away, and that is how young Amir hit his head to the wall, fell to the ground, and lost consciousness. The boy was then thrown into a well. She also said that she wasn’t physically capable of carrying Amir and throwing him into the well.

The man didn’t confess to Soghra’s version of the story. But based on Soghra’s confession, the judge sentenced her to 100 lashes for immoral acts!

Nevertheless she was sentenced to death, as the judge did not believe her to be innocent. At the age of 17, Soghra Najafpour was taken to be executed, but the victim’s mother requested the authorities to postpone the execution to a later time.

Since Amir’s family didn’t take further steps to carry out Soghra’s death sentence, Soghra was released from jail on bail in October 2007. After reviewing the materials and evidence in Soghra’s case, Judge Teimori, head of Rasht’s criminal court, approved Soghra’s release on a bail corersponding to $6,000.

 

When Amir’s parents learned of Soghra’s freedom, they once again requested the court to ensure Soghra’s execution.

She was transferred to the jail few weeks later. On 23 October, the human rights lawyer Nasrin Sotoudeh who is defending Soghra, submitted an appeal to the Supreme Court calling for a review of the case of Soghra Najafpour. The Supreme Court decided to send the case to another court for reconsideration.

The court has now once again sentenced Soghra Najafpour to death.

If the sentence is approved by the supreme court, the 31 years old Soghra who has spent 19 years in jail will be facing execution for an alleged crime at the age of 13.