Tag Archives: row

Executions of Behnoud and Mohammad delayed for one month

Executions of Behnoud Shojaee and Mohammad Fedaee were delayed for one month. The stay of executions, ordered by head of Iran’s judiciary were a direct result of condemnations in Iran and worldwide. Shahroudi’s order is to enable further efforts towards reconciliation and pardon by the families of the victims.

Meanwhile Saeed Jazee’s lawyer, Mohammad Mostafaee said that Saeed’s execution was scheduled for 25 June, not today, but that he had been placed in solitary confinement in Evin prison. Mostafaee said that he did not know the reason for that move. He also said that he had not received official notification in writing confirming the execution of any of his clients, as is required under Iranian law. A judiciary official also said that Saeed Jazee’s name was not on the list of those scheduled for Wednesday executions.

Stop Child Executions everyone for their efforts which pressured the officials of Iran’s regime to delay the executions. However all three juveniles still remain at the risk of executions.

اجراي حكم <بهنود شجاعي> و <محمد فدايي> يك ماه به تعويق افتاد

اعتماد ملي

در حالي كه پيش از اين قرار بود دو متهم كه در نوجواني مرتكب قتل شده‌اند، صبح امروز در زندان اوين پاي چوبه دار بروند، حكم قصاص هر دو آنها روز گذشته از سوي رئيس قوه قضاييه به مدت يك ماه به تعويق افتاد. <محمد فدايي> پسري كه از 17 سالگي به اتهام قتل عمد در زندان به سر مي‌برد و پيش از اين به خاطر قلا‌بي بودن وكلا‌ي مدافعش در جلسه محاكمه امكان دفاع از خودش را از دست داده بود، قرار بود صبح امروز همراه با 10 محكوم ديگر در زندان اوين پاي چوبه دار برود اما ظهر روز گذشته با دستور آيت‌الله شاهرودي اين حكم متوقف شد.

<محمد فدايي> متهم است در سال 83 در جريان يك نزاع دسته‌جمعي جواني 21 ساله به نام <سعيد> را با ضربه‌هاي چاقو به قتل رسانده بود. ‌ محمد كه تاكنون دو بار نامش در فهرست مرگ قرار گرفته است در اين‌باره مي‌گويد: <من واقعاً در اين قتل بي‌گناه هستم و اگر در دادگاه فرصت دفاع داشتم اين موضوع را ثابت مي‌كردم. داشتن وكيل حق مسلم و قانوني من است.>

از سوي ديگر حكم قصاص <بهنود شجاعي> هم كه قرار بود صبح امروز اجرا شود از سوي رئيس قوه قضاييه براي يك ماه به تعويق افتاده است.

بهنود هم در حادثه‌اي ديگر كه روز 27 مرداد سال 84 رخ داد، با شخص ديگري به نام <احسان> 19 ساله درگير شد و در اين درگيري با ضربه شيشه نوشابه احسان را مجروح كرد و به قتل رساند

ISNA:
.
محمد مصطفايي در گفت‌وگو با خبرنگار حقوقي ايسنا، با اعلام اين خبر اظهار داشت: جهت پيگيري پرونده موكلم كه قرار بود مجازات قانوني وي فردا صبح در زندان اوين اجرا شود، به دفتر رييس قوه قضاييه مراجعه كردم و مسوولان دفتر ايشان اعلام كردند اجراي حكم بهنود شجاعي به منظور اخذ رضايت اولياي دم به مدت يك ماه به تعويق افتاده است.
وي گفت: متوجه شدم براي محمد فدايي نيز كه پدرش پيگير موضوع بود، دستوري مشابه موكلم از سوي رييس قوه صادر شده است.
مصطفايي درباره آخرين وضعيت موكل ديگرش به نام سعيد جزيي كه قرار است پنجم تيرماه مجازات قانوني‌اش اجرا شود، گفت: موكلم صبح امروز به قرنطينه زندان اوين منتقل شده كه هنوز علت انتقال را متوجه نشدم و از طرفي زمان اجراي حكم هيچ يك از موكلانم كه طبق بند “ح” ماده هفت آيين‌نامه به اينجانب به‌عنوان وكيل محكوم‌عليه كتبا اعلام نشده است.
مصطفايي خاطرنشان كرد: با اين وجود بنا به دستور رييس قوه قضاييه اجراي حكم بهنود شجاعي و محمد فدايي به تعويق افتاده و اجراي حكم سعيد جزيي نيز با توجه به اعلام زمان فاقد وجاهت قانوني است.
فخرالدين جعفرزاده، سرپرست دادسراي امور جنايي تهران نيز در اين‌باره به خبرنگار ايسنا گفت: با دستور رييس قوه قضاييه و تلاش هيات صلح و سازش دادسراي امور جنايي، اجراي مجازات بهنود شجاعي و محمد فدايي يك ماه به تعويق افتاد تا ان‌شاءالله زمينه برقراري صلح و سازش فراهم شود.
وي همچنين با اشاره به آنچه در برخي رسانه‌ها مبني بر اجراي مجازات سعيد جزيي عنوان شده است، خاطرنشان كرد: ‌اين فرد از ابتدا در فهرست اجراي حكم محكومان روز چهارشنبه نبوده است.

Saeed Jazee transferred to solitary confinement for execution

Stop Child Executions was informed that in preparation for execution, Saeed Jazee was transferred to solitary confinement and he is in danger of execution as early as tomorrow morning.

Two other Iranian children: Behnoud Shojaee and Mohammad Fadaee are scheduled to be executed at 5 am, Wednesday morning in Tehran.

for more information about Saeed Jazee visit: http://scenews.blog.com/3139759/

پاي چوبه دار

اعتماد ملی 

بهنود شجاعي> كه تنها محكوم به قصاصي است كه وكلا‌ي مدافع او به‌طور قطعي از پاي چوبه دار رفتن او در سحرگاه فردا اطمينان دارند، در اين باره مي‌گويند: <با اينكه ما مطمئن هستيم صبح فردا بهنود پاي چوبه دار خواهد رفت اما هنوز اين حكم به ما ابلا‌غ نشده است. ما همه تلا‌ش خود را براي گرفتن رضايت از خانواده اولياي دم انجام داديم اما تا به اين لحظه موفق به گرفتن رضايت نشديم و تنها چشم اميدمان به روز اجراي حكم است كه اولياي دم بزرگواري كرده و از حق قانوني خود گذشت كنند.>

محمد اوليايي‌فرد، يكي از وكلا‌ي مدافع بهنود شجاعي در اين باره خطاب به قوه قضاييه مي‌گويد: <عدم صدور احكام اعدام براي اشخاص كمتر از

18 سال يك قانون لا‌زم‌الرعايه در ايران است و از سويي صدور احكام براي اشخاص كمتر از 18 سال نيز يك نقض قانون آشكار است به ترتيب طبق اصولي كه از قانون اساسي ياد شد از آنجا كه رئيس قوه قضاييه مسووليت مستقيم در نظارت بر حسن اجراي قوانين دارد لذا مسوول و موظف است كه هرچه سريع‌تر در جهت حسن اجراي قوانين در خصوص ممانعت از صدور احكام اعدام براي اشخاص كمتر از 18 سال در محاكم اقدامي عاجل فرمايد. در غير اين صورت بر اساس قانون، مسووليت (دنيوي و اخروي) و پاسخگويي در خصوص نقض قانون و به‌طور كلي عدم اجراي قانون آن هم در خصوص سلب حيات اشخاص زير 18 سال به عهده ايشان خواهد بود زيرا به عينه شاهد هستند كه تاكنون برخي محاكم دادگستري با نقض آشكار قانون و عدم تمكين از آن همواره به‌طور بي‌رويه اقدام به صدور احكام اعدام براي اشخاص زير 18 سال مي‌نمايند كه البته متاسفانه اين احكام از ناحيه حضرتعالي مورد استيذان قرار مي‌گيرد كه البته استيذان اين نوع احكام نيز علا‌وه بر تاسف جاي تامل دارد؟ سال‌هاست كه بحث پيرامون سن رشد و بلوغ شرعي با سن مسووليت كيفري در اشخاص مورد چالش شرعي و حقوقي بوده و اين تعارض در قوانين داخلي و تعهدات بين‌المللي كه در حكم قانون مي‌باشد به عينه مشهود است. واقعيت اين است كه اين امر به‌عنوان تابوئي كه تاكنون به‌عنوان موضوعي لا‌ينحل تبديل شده سيستم قضايي ايران را دچار مشكل نموده است كه در اين خصوص به اعتقاد من بنا بر استدلا‌لا‌تي بايد سن مسووليت كيفري برابر با استانداردهاي بين‌المللي سن 18 سال ملا‌ك عمل قرار گيرد زيرا همانگونه كه سن بلوغ شرعي يا به نوعي بلوغ جسمي در افراد با استناد به علم روانشناسي و بيولوژيكي متفاوت است، حتي مي‌توان عنوان كرد سن بلوغ جسمي حتي به سبب شرايط آب و هوايي و اقليمي نيز در شهرهاي يك كشور يا در كشورهاي گوناگون متفاوت است حتي به صراحت مي‌توان عنوان كرد كه سن بلوغ شرعي يا جسمي قطعا از بلوغ فكري نيز متفاوت است.

بنابراين به همين علت نيز نمي‌توانيم بلوغ شرعي يا جسمي را ملا‌ك سن مسووليت كيفري قرار دهيم زيرا اطميناني از بابت بلوغ فكري اشخاص نداريم و دقيقا به همين دليل نمي‌توانيم تمام بزهكاران حد فاصل سن بلوغ شرعي و سن 18 سال را با يك ديد بنگريم زيرا چه بسا يك نوجوان 14 ساله از يك نوجوان 17 ساله عاقل‌تر يا فهيم‌تر باشد، دقيقا به دليل همين تعارضات لا‌زم است كه سن مسووليت‌كيفري برابر با استانداردهاي جهاني 18 سال تلقي شده و به همين سبب از صدور احكام اعدام براي اشخاص زير 18 سال ممانعت گردد تا افراد پس از رسيدن به سن رشدي كه حاصل رشد جسمي و فكري باشند داراي مسووليت كيفري گردند. البته مايه تاسف است كه در قوانين عادي مانند قانون نظام‌وظيفه براي اعزام به خدمت سربازي و قانون راهنمايي و رانندگي براي اخذ گواهينامه رانندگي ملا‌ك سن 18 سال است ولي در محاكم دادگستري ايران احكام اعدام براي اشخاص زير 18 سال به‌طور بي‌رويه صادر مي‌گردد. شايد براي رانندگي كردن بلوغ فكري لا‌زم است ولي براي قتل‌هاي اتفاقي چنين بلوغ فكري‌اي‌اساسا لا‌زم نيست؟ علا‌وه بر اينكه صدور احكام اعدام براي افراد زير 18 سال نقض قانون تلقي مي‌گردد، اساسا نوجوانان زير 18 سال فاقد بلوغ فكري مي‌باشند و اين امر علا‌وه بر اثبات علمي آن از نوع بزه قتل آنان به طور محسوسي قابل درك و استنباط و مشاهده است زيرا قتل‌هايي كه نوجوانان زير 18 سال مرتكب مي‌شوند، كاملا‌ قابل احصا هستند. اين قتل‌ها عموما به طور اتفاقي بر اساس دفاع از خود در برابر تهاجم افراد بزرگ‌تر يا دفاع در مقابل اذيت و آزارهاي جنسي ديگران يا بر اساس غرور كاذب نوجواني اغلب در مداخله در حل‌وفصل نزاع دوستان يا بر اساس مشكلا‌ت روحي و رواني دوران نوجواني كه مي‌تواند ناشي از فروپاشي خانواده يا از دست دادن ابدي پدر و مادر يا مشكلا‌ت ناشي از تبعيض طبقاتي باشد، صورت مي‌گيرد كه اين مسائل اصولا‌ در افراد بالا‌ي 18 سال عموما موجبات ارتكاب قتل را فراهم نمي‌آورد زيرا شخصي كه به بلوغ فكري رسيده باشد يا با اين قبيل مشكلا‌ت روبه‌رو نمي‌شود يا در صورت بروز اين مشكلا‌ت سعي در كنترل خود مي‌نمايد؛ به همين لحاظ اساسا افراد زير 18 سال فاقد رشد عقلا‌ني و فكري بوده و صدور احكام اعدام براي اين اشخاص نقض قانون و فاقد انصاف قضايي مي‌باشد.> ‌

اوليايي‌فرد در ادامه مي‌گويد: <رئيس قوه قضاييه؛ انتظار اين است كه ويرانه‌اي را كه شما تحويل گرفته بوديد و اكنون روبناي آن را به زيور آراسته‌ايد به داخل اين ويرانه نيز سري بزنيد تا اين ويرانه از داخل نيز مرمت و نوسازي شود. در كارنامه شما صدور دستور توقف حكم سنگسار و توقف اجراي احكام در ملا‌ء عام ثبت شده، انتظار اين است با مسووليتي كه حضرت‌عالي به‌عنوان رئيس قوه قضاييه داريد علا‌وه بر دستور توقف اجراي احكام اعدامي كه تاكنون صادر گرديده، يك بار براي هميشه اقدامي عاجل جهت جلوگيري از صدور احكام اعدام براي اشخاص زير 18 سال بنماييد كه مسلما موكل اينجانب نيز مشمول اين اقدام انساني و قانوني خواهد شد.>

در عين حال، محمد مصطفايي، ديگر وكيل مدافع بهنود شجاعي مي‌گويد: <من تنها از طريق نشريات و افراد مختلفي شنيدم كه بهنود شجاعي سحرگاه چهارشنبه در زندان اوين به دار آويخته مي‌شود ولي تاكنون اجراي احكام دادسراي امور جنايي كه مجري اجراي حكم قصاص نفس بهنود شجاعي است علي‌رغم اينكه طبق بند ح ماده 7 آيين نامه نحوه اجراي احكام قصاص، رجم، قتل، صليب، اعدام و شلا‌ق كه در اجراي ماده 293 قانون آيين دادرسي كيفري به تصويب رياست محترم قوه قضاييه رسيده، موظف است حداقل 48 ساعت قبل از زمان اجراي حكم مراتب را به وكيل محكوم عليه اعلا‌م كند، تاكنون احضاريه‌اي جهت زمان اجراي حكم به من نداده‌اند اما صرف‌نظر از اين موضوع مهم، واقعا چرا بهنود و امثال بهنود كه در سن زير 18 سال مرتكب عملي شده‌اند كه نتيجه آن سلب حيات ديگري است بايد اعدام شوند.

بهنود ندانسته و نخواسته مرتكب عملي كشنده‌شده و واقعا خود با توجه به اينكه يك ضربه آن هم با شيشه به بدن مقتول وارد كرده، در صورتي كه دو ضربه در بدن مقتول مشاهده شده، نمي‌داند قاتل واقعي است و احتمال اين را مي‌دهد كه پاي كس ديگري در ميان باشد و دست تقدير او را به پاي چوبه دار هدايت كرده است و فردا در صورت عدم رضايت اولياي دم مقتول، به سوي مادرش كه در 13 سالگي او را از دست داده مي‌رود.>

URGENT CALLS: Behnoud & Mohammad transferred to quarantine for execution

Mohammad Fadaee and Behnoud Shojaee were transferred to pre-execution quarantine to be hanged at 5 am this Wednesday  June 11, in Tehran (5:30 pm Pacific Standard Time Tuesday June 10).

Stop Child Executions Campaign asks everyone to call the following numbers as soon as possible asking for delay of executions:

Alireza Jamshidi, Spokesperson of Iran’s judiciary
+98 912 159 5504

Mohammad Shirj, Head of Judiciary Special supervision
+98 21 664 05170
+98 21 664 05171
+98 21 664 05172
+98 21 664 07070

To read about Behnoud Shojaee:  http://scenews.blog.com/3094669/
To read abount Mohammad Fadaee visit: http://scenews.blog.com/3176209/

Letter of Mohammad Fadaee before execution

translated by Iran Human Rights

Mohammad writes: “I am a 21 year old young man, who was only 16 when entered prison. Like any other teenagers, still living my childhood dreams. Fear of university Entrance Exam had not entered my life yet. A sweet anxiety that I have envied since.”

The letter continues by describing his imprisonment. How when he voluntarily went to the police station to report a fight of which he was a witness and his attempt to break up the fight, but he was arrested instead.

He continues: “ times I had spent in Agaahi (which is an Intelligence prison), were the worse days of my life. I had

nightmares every ngiht. I was beaten and flogged repeatedly. Those times when they hanged me from the ceiling left me with no hope in living. Any time, any person passing by, would kick me, torture me, to the point that one night I said to them, enough is enough, write whatever you want, I’ll sign. Half an hour later, they put a paper in front of me. Without knowledge of what is in the letter, they forced me to finger print it (a term used as a signature), God is my witness, I did not know what I had signed. Later I found out that it was a confession to murder. Afterwards, my family hired two lawyers whom unfortunately turned out to be crooks”

“They asked me to write my will the night I was going to be hanged. I didn’t know what a “will” was. When they put the noose around my neck, I closed my eyes and asked my God for help. Just few seconds before hanging, it was halted, because they found out that my lawyers were fake. When I was coming down from the stairs, once again I saw hope and felt I am going back to the school again!”

Mohammad writes in another paragraph of his letter: “Once again, I’m awaiting death sentence, I’m no longer afraid of death. I have lived with it for years now. It’s been years that its nightmare has frightened me. It has been years since they have hanged my dreams before hanging me. There is not a day that goes by that I don’t tell my mother, this may be my last phone call, and there is not a day that my mother does not cry.”

“I still can not believe that I will be dead in a few days. I can’t believe that I have to go up the same steps for them to place the rope around my neck. Almighty God has been my only hope and companion, to whom I pray and talk with”.

In last paragraph, Mohammad asks all those concern, to take actions (for him and many other teenagers with similar fate).

He ends and signs his letter by “ with hope for life”

Mohammad Fadaei is one of the minor offenders who is scheduled to be executed on June 11

نگذاریم فردا این بچه‌ها اعدام شوند

صبح روز چهارشنبه ۲۲ خرداد، ۱۱ ژوئن ۲۰۰۸، قرار است ۱۱ نفر اعدام شوند. در میان این ۱۱ نفر، سه نفر نوجوان هستند که در سن زیر ۱۸ سالگی در حین دعوا و دفاع از خود باعث مرگ یک نفر دیگر شده‌اند.
بیایید نگذاریم این بچه‌ها اعدام شوند!
بیایید سکوت نکنیم!

بیایید اینبار صدای اعتراض خود را به گوش مقامات قوه قضائیه برسانیم.
بیایید در حمایت از زندگی سعید،‌ بهنود و محمد بیست ساله که اکنون در لحظه‌های پیش از اعدام در انفرادی و قرنطینه بسر می‌برند و در تلاش برای نجات جان آنها یک کاری بکنیم.
بیایید یک حرکت مدنی ساده را با هم آغاز کنیم: از مقامات مسئول قوه قضایی بطور صریح و مستقیم بخواهیم که این بچه‌ها را اعدام نکنند!
شماره تلفن مقامات مسئول قضایی در پایین این صفحه است. در این ۲۴ ساعت فرصت باقیمانده ما می‌توانیم با آنها تماس گرفته و از آنها بخواهیم که اجرای حکم اعدام را متوقف کنند. می‌توانیم از دوستان و آشنایان خود بخواهیم که تلفن کنند و از دیگران هم بخواهند که تماس بگیرند. اگر قوه قضائیه هزاران تلفن در روز سه شنبه دریافت کند،‌ شاید به خود آمده و دست کم اجرای حکم اعدام را در مورد این سه نوجوان متوقف کنند تا وکلای آنها بتوانند از طریق قانونی برای تجدید محاکمه یا دریافت رضایت خانواده های اولیای دم اقدام کنند.
بهنود شجاعی، سعید جزی و محمد فدایی سه نوجوان ۲۰ ساله هستند که هرسه آنها در سن ۱۶-۱۷ سالگی در حین دعوا مرتکب قتل شده‌اند. قوه قضائی این نوع قتل را «قتل عمد» می‌داند، و نه غیر عمد، و هر سه را راهی چوبه دار کرده است، بی اعتنا به تعهد بین‌المللی کشور ایران به کنوانسیون «حقوق کودک» که صدور حکم اعدام را برای جرایم دوران کودکی منع ساخته است.
بهنود را مجسم کنید که تنها در انفرادی نشسته و لحظه‌های آخر زندگی‌اش را می‌شمارد، و‌ سعید را، و محمد را. بیایید تنها کاری را که از دست ما برای آنان برمی‌آید انجام دهیم.
این سه نوجوان از روز دوشنبه در سلول‌های انفرادی پیش از اعدام در زندان رجایی شهر هستند. آنها روز سه شنبه راهی زندان اوین می‌شوند و در قرنطینه خواهند بود.
ساعت ۵ صبح روز چهارشنبه در حیاط زندان اوین اعدام خواهند شد.
دوستانی که در تهران هستند، می‌توانند ساعت ۴ صبح جلوی زندان اوین جمع شده و با روشن کردن شمع پشت در زندان مخالفت خود را با اعدام این نوجوانان نشان دهند.
و ما که در خارج کشور هستیم،‌ می‌توانیم تلاش کنیم صدای اعتراض خود را به مقامات مسئول قضایی برسانیم. بهنود شجاعی قرار بود چهارشنبه هفته دیگر اعدام شود،‌ اما اعدام وی یک هفته جلو افتاده شاید به این دلیل که مخالفت و اعتراض جهانی با اعدام وی گسترش نیابد. بیایید با اعتراض خود نشان دهیم که اعدام‌های سریع نقشی در کاهش مخالفت ما ندارد.
شماره تلفن آقای علیرضا جمشیدی،‌ سخنگوی قوه قضائیه
+98 912 159 5504
شماره تلفن آقای محمد شیرج، رييس حوزه نظارت قضايي ويزه
+98 21 664 05170
+98 21 664 05171
+98 21 664 05172
+98 21 664 07070
از همه کسانی که در این اقدام انساندوستانه شرکت می‌کنند،‌خواهش می کنم با فرستادن یک ایمیل به من خبر دهند که در این حرکت مدنی ساده ضد اعدام شرکت کرده‌اند تا همه ما بدانیم که گستره‌ای این حرکت به چه میزان است، و چه میزان گستردگی برای موفقیت حرکت ضروری است.

سالهاست که با مرگ زندگي کرده ام

محمد فدايي – زندان رجايي شهر کرج

به نام آزادي

جواني هستم بيست و يکساله ، هنگامي که پا به زندان گذاشتم 16 سال داشتم ، نوجواني بودم که به مانند همه نوجوانان ديگر هنوز از روياهاي کودکانه ام جدا نشده بودم ، هنوز کتابهاي مدرسه ام بود ، هنوز هراس و دلهره کنکور به سراغم نيامده بود ، دلهره شيريني که حسرتش به دلم ماند .
طي دعوايي بچه گانه به قصد ميانجيگري وارد شدم تا مبادا سر کسي بشکند يا بيني کسي خون بيايد اما نميدانم چگونه بود که جان انساني در آن غروب سياه که باعث غروب همه آرزوهايم شد گرفته شد . اما نه به همين سادگي ، از آن روز به بعد زمين و زمان دست به دست هم دادند تا مرا از کتابهايم جداکرده و به سوي چوبه دار ببرند ،
جوان ناکامي که نميدانم از کجا و به دست چه کسي زخمي شد به بيمارستاني برده شد که حتي امروز هم اتاق جراحي آن آمادگي پذيرش چنين زخمي را ندارد ، بيمارستاني که هنوز توانايي عمل بازقلب را ندارد . عمل بازقلب در چنين بيمارستاني انجام گرفت و منجر به مرگ جوان شد .
از روزي که پايم به آگاهي بازشد يا بهتر بگويم ، رفتم که بگويم من هم شاهد دعوا بوده ام روزگار من به گونه اي ديگر ورق خورد و هزاران در پشت سرم بسته شد. مدتي را که در آگاهي به سر برده ام از تلخ ترين روزهاي زندگي ام بود ،روزهاي تلخي که هر شب به مانند کابوسي به سراغم مي آيد . آنقدر شلاق و کتک خوردم ، آنقدر از سقف آويزانم کردند که ديگر اميدي به زنده ماندن نداشتم . هر که از راه ميرسيد من را ميزد ، همراه با سارق و قاتل شکنجه شدم تا يکي از آن شبها ي غيرقابل تحمل به ناچار گفتم هر چه بنويسيد و هرچه بگوئيد امضاء ميکنم ، نيم ساعت بعد کاغذي را جلويم گذاشتند . بدون آنکه بدانم درون آن چيست و چه چيزي نوشته شده بود مجبورم کردند آن را انگشت بزنم ، خدا را شاهد ميگيرم نه کلمه اي نوشتم و نه ميدانم در آن کاغذ چه نوشته شده بود. روز بازپرسي نيز گفتند که من به قتل اعتراف کرده ام ، تا من و خانواده ام به خود آمديم سايه مرگ بر زندگي ام سنگيني کرد . خانواده ام دو وکيل براي من انتخاب کردند که متاسفانه بعداً مشخص شد که هر دو قلابي بوده اند ، يعني کساني در دادگاه از من دفاع کردند که اصلاً وکيل نبودند .
پايم به زندان باز شد ، آنهم زنداني که جرم و جنايت از در و ديوار آن ميباريد ، تا به خودم آمدم ديدم نوجواني هستم در ميان دهها مجرم انسان نما . براي حفظ خودم و براي اينکه آرزوهايم قبل از خودم نميرند سالها با در و ديوار و مجرم و زندانبان جنگيدم تا اينکه فريادم به جايي نرسيد ، شبي من را پاي چوبه دار بردند ، هنگامي که قرار شد وصيتنامه ام را بنويسم باور کنيد نميدانستم چه بنويسم . آخر نميدانستم مرگ چيست ، براي من زندگي در همان سن شانزده سالگي ، در همان سني که بايد هنوز سرکتابهايم خوابم ميبرد متوقف شده بود . طناب را به گردنم انداختند ، براي چند لحظه چشمهايم را بستم و خدا را با همه وجود به ياري طلبيدم ، تنها چند ثانيه قبل از اينکه زيرپايم را خالي کنند چون معلوم شده بود هر دو وکيلم کلاهبردار بودند و در روز اجراي حکم حضور نداشتند به کمک وکيلي ديگر موضوع روشن ميشود و در آخرين لحظه اجراي حکم متوقف شد . از پله ها که پائين مي آمدم دوباره کلاس و مدرسه جلوي چشمانم زنده شد ، دوباره احساس کردم که به سوي مدرسه ميروم ، دوباره شوق مدرسه و کتاب و دفتر در دلم زنده شد .
اکنون بارديگر در انتظار اجراي حکم هستم ، ديگر از مرگ نمي ترسم ، سالهاست که با آن زندگي کرده ام ، سالهاست که کابوس آن آزارم ميدهد ، سالهاست که قبل از خودم روياهايم را دار زدند ، روزي نيست که به مادرم نگويم شايد اين آخرين تلفنم باشد و روزي نيست که شاهد گريه مادرم نباشم . کم نيستند کساني مانند من که زندگي برايشان در همان سن شانزده سالگي متوقف شده است ، کم نيستند کساني که به هر دليلي امروز و در حالي که هنوز طعم شيرين زندگي را نچشيده اند بايد هر شب منتظر باشند که شايد امشب آخرين شب زندگي اشان باشد ، امروز که اين نامه را برايتان مينويسم هنوز نمي توانم باور کنم که من از مدرسه و دوستانم براي هميشه جدا شده ام ، هنوز نميتوانم باور کنم که من بزرگ شده ام و ديگر نوجواني و کودکي ام به پايان رسيده است ، هنوز نميتوانم باور کنم که تا چند روز ديگر بايد بميرم. هنوز نميتوانم باور کنم که دوباره بايد از همان پله ها بالا بروم و طناب به گردنم بياندازم ، من به اميد زندگي و به اميد آينده توانسته ام خودم را در زندان از هر گونه خطا و خلفي حفظ کنم ، راه دورم نمازخانه و تنها مونسم خداي بزرگ بود که هر روز با او به راز و نياز مينشينم .
امروز من به نام خودم و نام تمامي نوجواناني که تعدادمان هم کم نيست سوگند ميدهم تمام کساني را که روياهايشان را در کودکي به چشم ديده اند . از طرف خانواده همه مان تقاضاي رسيدگي به وضعيت مان را دارم ، شرايطي را فراهم آوريد تا پرونده ما و امثال ما در فضايي عادلانه و به دور از خشونت و به دور از شرايط و بخشنامه هاي دست و پا گير و خشکي که شرايط زندگي ما و وضعيت زندانها را ناديده ميگيرد بررسي شود.

به اميد زندگي
محمد فدايي – متولد 1366
زندان رجايي شهر کرج

به كدامين قانون ؟

   محمد مصطفايي وكيل بهنود شجاعي و 20 نوجوان در انتظار اعدام
به كدامين قانون بهنود شجاعي مي بايست اعدام شود؟

از طريق نشريات و افراد مختلفي شنيدم كه موكلم به نام بهنود شجاعي سحرگاه چهارشنبه درزندان اوين به دار آويخته مي شود ولي تاكنون اجراي احكام دادسراي امور جنايي به سرپرستي آقاي حشمت الله جابري كه مجري اجراي حكم قصاص نفس بهنود شجاعي است عليرغم اينكه طبق بند ح ماده 7 آيين نامه نحوه اجراي احكام قصاص، رجم، قتل، صليب، اعدام و شلاق كه در اجراي ماده 293 قانون آيين دادرسي كيفري به تصويب رياست محترم قوه قضاييه رسيده، موظف است حداقل 48 ساعت قبل از زمان اجراي حكم مراتب را به وكيل محكوم عليه اعلام كند، تاكنون احضاريه اي جهت زمان اجراي حكم به اينجانب نداده اند .
ولي صرفنظر از اين موضوع مهم واقعا چرا بهنود و امثال بهنود كه در سن زير 18 سال مرتكب عملي شده اند كه نتيجه آن سلب حيات ديگري است مي بايست اعدام شوند به ضرص قاطع مي گويم كه اگر بهنود شجاعي قصاص شود چون حكم صادره عليه وي بر خلاف قانون و ناعادلانه بوده است در حق بهنود و امثال وي بي عدالتي روا گشته و اين عمل مصداق بارز نقض حقوق بشر محسوب     مي گردد . بهنود ندانسته و نخواسته مرتكب عملي كشنده شده و واقعا خود با توجه به اينكه يك ضربه آنهم باشيشه به بدن مقتول وارد كرده در صورتيكه دو ضربه در بدن مقتول مشاهده شده، نمي داند قاتل واقعي است و احتمال اين را مي دهد كه پاي كس ديگري در ميان باشد  و دست تقدير او را به پاي چوبه دار هدايت كرده و چند روز ديگر در صورت عدم رضايت اولياء دم مقتول، به سوي مادرش كه در 13 سالگي او را از دست داده مي رود بهنود تمام درهاي پيش روي خود را بسته ديده و با خداي خود راز و نياز مي كند او مي گويد:
« خداوندا همه تو را مي خوانند و همه از تو ياري مي خواهند. هركس تورا به نوعي صدا مي كند و از تو ياري    مي خواهد. اكنون كه در اين دار بلا گرفتار شدم و به گذشته خود چشم مي اندازم، ميبينم كه به غير از عبادت و اطاعت تو همه كار كردم. به اين مي انديشم كه پدرم كارگر ساده بوده و با نان كارگري ما را بزرگ كرده اما باز قدر آن پدر بزرگوار را ندانستم. به اين مي انديشم كه مادر بزرگم محيط خانه را با محبت خود گرم و لطيف نگه مي داشت اما من قدر آن مادر بزرگ را ندانستم.
اي خدا تو خود مي داني كه من اكنون نادم و پشيمانم، اما چه كنم كه كارم بسيار بد و ناپسند بوده و فقط از تو طلب مغفرت و آمرزش دارم و مي دانم تو بهترين بخشنده اي.
خدايا از تو مي خواهم كه اين بار سنگين گناه كه از طاقت من خارج است از دوشم برداري و من را از جمله توابين و نادمين قرار دهي و راه راست را به من نشان دهي.
بار الها اين مطالب كه اكنون در اين اوراق مي آورم تو خود مي داني كه از اعماق وجودم سرچشمه گرفته، و اميدوارم كه اين حس پشيماني در من بماند تا تو مرا ببخشي.
هميشه در خلوت به اين فكر مي كنيم كه چرا اينكار را بايد من انجام مي دادم من هم كمي تلاش مي كردم تو خود از كرمت به من عطا مي كردي، اگر از راه صدق از تو مي خواستم قطعاً تو مرا ياري مي كردي، اگر دست نيازبه سوي تو دراز   مي كردم تو از كران بي نهايت خود عطا مي كردي.
اما چه كنم غافل شدم، ندانستم. اما چه كنم كه عقل را به دست چشم ظاهر دادم، اين از بچگي و كم خردي من بود.
گوش درون را از صداي حق فرو بستم و زبان حقگو را در كام نگه داشتم و دست را به كاري وا داشتم و پا را در راهي گذاشتم كه غير از خرابي دنيا و ويران آخرت و ناخرسندي والدين خود هيچ به همراه نداشت و تو خود مي داني كه چقدر پشيمانم.
اي كاش آنروز در زندگيم نبود؛ اي كاش پايم مي شكست و گام در آن راه ويران نمي گذاشتم.
اي كاش دستم مي شكست و در اينكار ياريم نمي كرد اي كاش چشمم كور مي شد و اين روزها را نمي ديد. و اي كاش گوشم كر ميشد و هيچ سرزنشي را نمي شنيدم، كه عذاب اين دنيا را مي توان تحمل كرد اما عذاب آخرت بسيار سخت و دردناكتر است.
امان از وجدانم كه نمي توانم در آن زمان كجا بود. نمي دانم در آن لحظه به كدام ديار بود و در پي چه بود كه غفلت توانست مرا با خود همراه كند و از راه به در برد. و بعد از آن حادثه دوبار وجدان خود را نمايان كرده كه ديگر كار از كار گذشته بود. ديگر هيچ نمي توان كرد اما وجدان آمده و در هر لحظه مرا سرزنش مي كند كه به عذابي همراه من است.
ديگر زندگي يعني رنج، و جواني از پيري درمانده برايم بدتر شده و سلامت جسم مانند طاعون همراهم است. كه اينها نعمتهاي خداوند بود اما خودم با دستانم همه را خراب كردم.
چه كردم كه عذاب دوزخ برايم دشوارتر شده.
چه باري بر دوشم آمده كه از توانم خارج است در اين عذاب نمي دانم با چه كسي بايد صحبت كنم، و اين درد كه سوهان روح و روانم شده را با چه كسي تقسيم كنم. خدايا تو خود از همه چيز با خبري و همه چيز را مي داني اينها از سرشت پاكم نشأت گرفته.
بغض گلويم را مي فشارد، و بي اختيار اشك چشمانم را نمناك مي كند دستانم مي لرزد و پاهايم سست مي شود، و با دستانم سرم را مي گيرم و از زانوانم كمك مي گيرم كه سنگيني سرم را تحمل كند.
هنوز با گذشت زمان نمي توانم به آن فكر كنم كه چه كار قبيحي را مرتكب شده ام و نمي توانم قبول كنم اين كار من است.
هنوز لرزه بر اندامم مي افتد كه وقتي آن لحظه جلوي چشمانم مي آيد.
سردي اين زندان مرا بيچاره كرد.
آن پدر مهربان كه هر وقت مشكلي برايم به وجود مي آمد مي رفتم كنارش و سر به شانه هايش مي گذاشتم و با او درد دل مي كردم و او نيز دستي به سرم مي كشيد و مرا آرام مي كرد.
با دست خود خاك بر سرم كردم.
يك لحظه سياه عمرم را تباه كرد كه اگر تو نبخشي فنا خواهد شد.
بگذار به تو بگويم اللهم اغفرلي كل ذنب اذنبته
با اين كار آينده را نيز خراب كردم كه ديگر آباد كردن آن محال است.
خدايا كمكم كن.
اين افكار از هر عذابي برايم بدتر است و مانند سايه سياه همراهم است، خدايا چه كنم به كجا پناه ببرم و از كه ياري بخواهم. « خدايا مرا رها كن »
قلبم مالامال از درد و غم است. زبانم ديگر نمي چرخد و به تنهايي پناه برده ام كه اين بيشتر عذابم ميدهد.
خنده در وجودم مرده شادي با من بيگانه شده و از من فراري است هرچه سعي مي كنم حتي يك لبخند كوچك بر لبانم جاري شود …. نمي توانم.
اينها همه از عمل نسنجيده و كودكانه خودم بوده.
خداوندا محبت بي پايان تو كو كه همان محبتي كه از طريق پدر به من ارزاني داشتي همان محبتي كه از چشمانش آنرا مي ديدم كه آن نيز برايم آرزو شده.
خدايا ديگر نمي توانم.
مگر خود نگفتي كه هركس پشيمان به سوي تو بيايد و از تو ياري بخواهد و توبه كند تو كمكش مي كني؟
مگر نگفتي كه اگر هر جواني با حالت پشيمان به سوي تو بيايد و اشكان چشمش را براي تو هديه بياورد و دل شكسته داشته باشد تو در دل شكسته او خانه خواهي داشت، و هديه او را قبول خواهي كرد.
بار خدايا مرا ببخش.
خدايا مگر نگفتيد هر چه مي خواهيد از من بخواهيد و فقط مرا صدا بزنيد تا به كمك شما بيايم.
خدايا صدايم را بشنو و دردم را دوا كن و اين بار گران را از دوشم بردار.
يا ارحم الراحمين.
تو كه قاضي الحاجاتي پس حاجتم را نزد تو مي آورم و تو خود حاجت روايم كن.
خدايا دستم را به سوي تو دراز مي كنم و از تو ياري مي خواهم و دستم را بگير و ياريم كن و به من توفيق جبران كردن همه خطاها را عطا كن كه اين فقط از تو بر مي آيد.
يا رب العالمين
آمين يا ارحم الراحمين   
بهنود از بنده خدا بريده و به خدا پناه مي آورد ولي چرا او محمد فدايي، بهنام زارع و سعيد جزي مي بايست در عنفوان جواني اعدام شوند گناه آنان ناخردي، غرور، بي عقلي، كودكي، فقد شعور فكري و غيره بود ولي آيا مجازات اين گناهان مرگ است. شايد دو روز ديگر بهنود در اين جهان نباشد ولي حال كه زنده است عاجزانه مي خواهد كه به وي كمك شود و متاسفانه دستگاه قضايي عليرغم اينكه مي تواند جلوي اجراي حكم بهنود و ديگر كساني كه در زير 18 سال مرتكب جرم شده اند را بگيرد پا در يك كفش كرده كه حتما مي بايست در روز 22 خرداد اعدام شود؟؟!!
در آخر براي آنكه اثبات كنم اعدام اطفال زير 18 سال بر خلاف قانون وناعادلانه است حاضرم با هر مخالفي به خصوص مسئولين قوه قضاييه با حضور خبرنگاران مناظره كنم تا شايد راهي باشد براي نجات جان اين نوجوانان.