موج انسانى مردم براى نجات على مهين ترابى

SOURCE: http://www.iran-newspaper.com/1386/860920/html/casual.htm:

گروه حوادث ـ شقايق آرمان ـ
 انتشار سرگذشت غم انگيز پسر جوانى كه آخرين روزهاى زندگى اش را پشت ميله هاى زندان سپرى مى كند، موجى از احساسات پاك هموطنان را براى زنده ماندن اين جوان به دنبال داشت.
به گزارش خبرنگار گروه جويندگان عاطفه «ايران»، «على مهين ترابى» ۲۱ ساله از پنج سال قبل تاكنون به اتهام قتل همكلاسى اش در زندان رجايى شهر كرج به سر مى برد.
على، اتهام قتل مزدك -مقتول- را قبول ندارد و دلش براى رهايى از زندان لك زده است. از سوى ديگر خانواده مقتول (اولياى دم) حاضر به بخشش نيستند و معتقدند على بايد بزودى اعدام شود. اين جوان درسخوان اعدامى چند روز قبل با ارسال نامه اى به روزنامه از روزهاى سخت زندان، دلتنگى مدرسه و برف بازى نوشت.
على نوشت: هر شب كابوس مرگ مى بيند و در سوگوارترين لحظه هاى ناممكن زندگى تنها مانده است. اگر خانواده مقتول على را نبخشند طناب دار تا چند روز ديگر آخرين پناه دستان اين جوان مى شود.
على و خانواده اش به دنبال راهى براى نجات هستند. قرار است قبل از آمدن زمستان برود، اما هنوز آرزوهاى زيادى دارد. حس وحشت يك لحظه هم تنهايش نمى گذارد. على از خانواده مقتول بخشش و زندگى دوباره مى خواهد…
بلافاصله بعد از انتشار اين گزارش طى دو روز گذشته گروه هاى مختلف مردمى در تماس هاى تلفنى خود از خانواده داغديده خواستار بخشش و اعلام گذشت كردند.
* درخواست مادر شهيد كشورى
در ميان تماس گيرندگان، مادر بزرگوار شهيد كشورى با صدايى گرم و صميمى ضمن دلجويى از خانواده مرحوم «مزدك» به پدر و مادر اين نوجوان از دست رفته سلام رساند و به نمايندگى جمعى از خانواده هاى شهدا از اين خانواده خواست به خاطر رضاى خدا و شادى دل مردم به اين پسر جوان زندگى دوباره اى ببخشند.مادر شهيد كشورى، اقدام دست اندركاران جويندگان عاطفه روزنامه ايران را در انتشار اين داستان قابل تقدير، خداپسندانه و انسانى دانست و به خانواده مقتول گفت: «اگر پذيراى من باشيد حاضرم به اتفاق جمعى از خانواده هاى شهدا هر كارى لازم باشد برايتان انجام دهم. اما تقاضاى عاجزانه اى دارم و آن اين كه نگذاريد خون ديگرى ريخته شود.»
* دست يارى تهيه كنندگان برنامه هاى كودك و نوجوان
پائيز دارد مى رود، على دارد مى رود… «بچه ها اما نمى خواهند على برود.»
اين را خانم «الهه كسمايى» تهيه كننده برنامه كودك و نوجوان يكى از شبكه هاى تلويزيونى به خبرنگار ما مى گويد:
«با خواندن سرگذشت غم انگيز زندگى على بشدت منقلب شدم. ساعت ها در فكر فرو رفتم و گريستم. دست به دعا بردم. آقاى ميركيانى مدير برنامه گروه كودك و نوجوان شبكه يك هم گفته هر كمكى از دستش بر بيايد انجام مى دهد. ما مى دانيم خانواده مزدك داغدارند و از نگاه قانون حق قصاص دارند، اما از آنها عاجزانه مى خواهيم براى زنده ماندن اين جوان گذشت كنند. براى به دست آوردن رضايت پدر و مادر على هم حاضر به هر نوع همكارى هستيم.
* تماس ۲۰ برنامه ساز تلويزيونى
«كسمايى» از اعلام آمادگى ۲۰ نفر از برنامه سازان تلويزيونى كودك و نوجوان براى كمك به نجات پسر جوان خبر داد و گفت: براى جلب رضايت اولياى دم از هيچ كوششى دست بر نمى داريم. بياييد و حق زندگى را از اين جوان نگيريم.
* نذر سفر كربلا براى خانواده مزدك
با گذشت ثانيه ها لحظه به لحظه تماس ها التهاب بيشترى گرفت. صداهاى خاموش در ثانيه ها جان مى گيرند.
على گفته بود به جوانى ام رحم كنيد.
جوان اعدامى از سرماى ميله هاى زندان و يدك كشيدن نام اعدامى حرف زد. خواست برايش دست به دعا برداريم. گفت : هر شب با دست گوش هايش را مى گيرد تا ديگر صداى لالايى مرگ را نشنود.مادرى اما صدايش را شنيد. «فاطمه زهرايى» با گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران تماس گرفت و با بغض گفت: «رفتن به كربلاى مقدس يكى از آرزوهاى بزرگ خود و شوهرم بود. مدت زيادى اندوخته هايم را جمع كردم و قرار است بزودى به اين سفر بروم اما وقتى ماجراى على را خواندم به دلم افتاد جاى رفتن به كربلا كار كوچكى انجام بدهم كه على زنده بماند. اگر خانواده مزدك خدابيامرز بخواهند مى توانيم هزينه اين سفر را به جاى ديه فرزندشان به آن ها بدهيم، اگر هم بخواهند، آماده ايم تا آنها را به جاى خودمان راهى اين سفر كنيم. از خدا مى خواهم خانواده داغدار مزدك، على را ببخشند. اين بخشش زيارت عشق است، خدا از آنها قبول كند. اجرشان با امام حسين (ع).»
پائيز هنوز نرفته. زمزمه هاى آرام هنوز به گوش مى رسند. على هنوز نرفته، شايد در اين خزان يكى به غنچه نوشكفته رحم كند. على گفت دعا كنيد امسال هم زمستان را ببينم. زائران براى على دست به دعا بردند.«محمد شيرى»، مسئول يكى از كاروان هاى حج و زيارت هم مانند صدها خواننده پر احساس ديگر با قدردانى از اين اقدام گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران از خانواده اولياى دم خواست در ايام «حج ابراهيمى» از خون فرزندشان بگذرند. شيرى از پدر و مادر مزدك خواست به جاى ديدن لحظه بالا رفتن چوبه دار اين جوان هديه رفتن به زيارت خانه خدا را قبول كنند.زانوان على تا شده مثل كمر پدر و مادر مزدك. سفره خانه شان بويى ندارد. مادرش خيلى وقت است سياه بر تن كرده.زنان خانه دار و با احساس تماس گيرنده با روزنامه ايران اما مى خواهند براى زندگى دوباره على سفره نذرى پهن كنند. على گفت: «دوردست نگاهم به ديوارهاى بى انتها مى رسد. زمان مى گذرد و اگر اولياى دم بخواهند شايد ديگر زنده نمانم… اگر زنده بمانم براى پدر و مادر داغدار مزدك فرزندى مى كنم.»
در اين ميان مردى هم تماس گرفت و از روزهاى تلخ زندان گفت. از حادثه مشابهى كه برايش پيش آمده بود. مرد زندانى گفت: «چند سال پيش به طور ناخواسته در يك نزاع دوستم را مجروح كردم. به همين خاطر هم چند سال در زندان ماندم. اما به لطف خدا دوستم از مرگ حتمى نجات پيدا كرد و من حالا زنده ام اما تمام ابعاد مرگ را در روزهاى اسارت تجربه كردم. هر يك روز ماندن در زندان به راستى كه هزار سال مى گذرد. حال آزادم اما وقتى سرنوشت تلخ على را خواندم تا صبح بيدار ماندم. اشك ريختم و تصميم گرفتم تا روز رهايى اش دعا كنم. از خانواده اولياى دم هم عاجزانه مى خواهم با تمام داغى كه بر دل دارند على را ببخشند.
* تقاضاى جمعى از روحانيون
جمعى از طلاب و روحانيون هم در تماس با گروه جويندگان عاطفه «ايران» خواستار دريافت نشانى و شماره تماس اولياى دم شدند. اين افراد خواستند بخشش، بدون جنجال و با رضايت خاطر كامل خانواده مقتول انجام شود.
جمعى از گويندگان خبر صدا و سيما، گروهى از پزشكان عمومى و جراحان، معلمان هنرستان محل تحصيل على، هموطنانى از اصفهان، رشت، نيشابور، آبادان، همدان، بابل، ايرانشهر، قم، تبريز، اردبيل و ديگر نقاط ايران با تماس هاى پى درپى خود خواستار بخشش اين جوان اعدامى شدند.
پدر على وقتى از استقبال بى نظير هموطنان و تلاش روزنامه ايران براى كمك به پسر جوانش شنيد، اشك ريخت و به پدر و مادر مزدك گفت: «نمى گويم بچه ام بى گناه است اما از شما مى خواهم خطايش را به جوانى اش ببخشيد.»
نجات، نجات، نجات… صداى على مى آيد. يلدا مى آيد. زمستان مى آيد. صداى مؤذن مى آيد. راستى ! بخشش تا ابديت در ذهن ها مى ماند.«اگر زنده بمانم برايتان فرزندى مى كنم. به جوانى ام رحم كنيد.» اين آخرين جمله هاى على براى هميشه در ذهن ها مى ماند. «من هم آرزو داشتم با ادامه تحصيل فرد مفيدى براى خانواده و جامعه باشم. اما افسوس… نمى دانم آيا پس از ۵ سال دورى جانكاه و رنج آور، پدر و مادر مهربان مزدك با اعلام گذشت و بزرگوارى به من اجازه مى دهند يك بار ديگر پدر، مادر و خواهران كوچولويم را در بغل بگيرم. دلم براى همكلاسى ها، اهل محل و دوستانم حسابى تنگ شده، شما را به خدا مرا ببخشيد. »